توصیه‌هایی برای راه‌اندازی یک کسب‌وکار جمع‌وجور

مروری بر تجارب فامیلی بیزنس‌ها

صاحبان شرکت‌هایی که متشکل از اعضای یک خانواده هستند نکات مختلفی را درباره دلایل موفقیت خود ذکر می‌کنند. مرور برخی از این درس‌ها و آموزه‌ها می‌تواند برای کارآفرینان جوان چراغ راه باشد.

درس نخست: پشت هر مدیر موفق یک تیم مدیریت مجرب است. موزیا بریجز در شرکت خود یک مدیر دارد، این مدیر مادرش ترامیکا است. او می‌گوید: «مادر تصمیمات را می‌گیرد.» او با مادرش کار می‌کند. کسی که کراوات‌های طراحی‌شده توسط موزیا را می‌دوزد، تماس‌های مشتریان را پاسخ می‌دهد، برنامه‌های سفر و حضور در رسانه‌ها را تنظیم می‌کند، و البته انجام تکالیف موزیا را کنترل می‌کند!

درس دوم: برنامه موفقیت را بریز و نسل بعدی رهبران را تربیت کن. دیک یوانگلین صاحب ۷۱ ساله یک شرکت تولیدی است که از پنج نسل پیش به این طرف توسط خانواده اداره شده. او می‌گوید: «به هر حال من هم اسیر مرگ می‌شوم. مگر تا چند سال زنده هستم و پس از آن چه خواهد شد؟» اما او چشم به نسل ششم صاحبان کارخانه دارد که برای اداره طولانی‌مدت آن آماده شده‌اند. چهار دختر وی که برخی از آن‌ها اکنون در کارخانه کار می‌کنند برای ادامه کار آماده شده‌اند. وندی یکی از این دختران است که می‌گوید: «وقتی او در بین ما نباشد، کارخانه باید باشد، چراکه او از بین ما رفته است.»

درس سوم: فرصت‌ها را دریاب. گیزلا لوپز که در نوجوانی به‌عنوان مهاجر به آمریکا رفته، همیشه برای راه‌اندازی کسب‌وکار خود اشتیاق داشته است. وقتی در سال ۲۰۱۰ یکی از دوستانش خبری در مورد امکان خرید یک رستوران عرضه تاکو به قیمت مناسبی به او داد، بی‌درنگ اقدام کرد. گیزلا می‌گوید: «در شروع چیزی درباره پخت‌وپز نمی‌دانستیم و درآمدمان روزانه بین ۴۰ تا ۵۰ دلار بود.» استقامت نتیجه داد و رستوران او روزانه بیش از ده برابر آنچه در آغاز بود فروش دارد و او به‌تازگی برای تهیه تاکو برنده جایزه شده است.
درس چهارم برای کارآفرینان جوان: اعضای خانواده منبع بزرگ مشارکت شیرین هستند. مارکوس ولر در ابتدای کارش به‌عنوان یک تازه‌کار در حرفه ساخت کلاه‌های ایمنی موتورسیکلت، برادرش را به‌عنوان شریک و مدیر عملیات در نظر گرفت. وقتی برادرش را برای کار نزد خود به سانفرانسیسکو آورد از او به گرمی پذیرایی کرد و گفت: «در این مقطع امکان شکست بیش از موفقیت است، احتمال زیادی هست که تا مدتی قادر به پرداخت دستمزد به تو نباشم، اما می‌توانی در منزل من ساکن باشی.» برادرش میچل نیز در این مورد تردید نکرد. او می‌گوید: «من موافق بودم. او برادرم بود و به کمک من نیاز داشت.» و ادامه می‌دهد: «به محض اینکه او حرفش را زد ما مشغول به کار شدیم.»

دیک یوانگلین صاحب ۷۱ ساله یک شرکت تولیدی است که از پنج نسل پیش به این طرف توسط خانواده اداره شده. او می‌گوید: «به هر حال من هم اسیر مرگ می‌شوم. مگر تا چند سال زنده هستم و پس از آن چه خواهد شد؟» اما او چشم به نسل ششم صاحبان کارخانه دارد که برای اداره طولانی‌مدت آن آماده شده‌اند.

درس پنجم: ارتباط انسانی نتیجه می‌دهد. وقتی یک مشکل در فروشگاه‌های زنجیره‌ای مارکت بسکت موجب برکناری آرتور دمولاس، مدیر قدیمی، آن شد واکنش‌های بعدی به موضوعی در سطح کلان بدل شد. صف‌بندی کارکنان و مشتریان موجب شد آرتور دوباره شغلش را به دست آورد. کارکنان می‌گویند که عمیق‌ترین کارهای وی از نظرها مخفی مانده بود. یکی از مدیران فروشگاه که بیش از سی سال برای این شرکت کار کرده می‌گوید: «پس از حادثه جراحت عمیق دخترم در تصادف خودرو، آقای دمولاس نکاتی را به من گفت که تا زمان مرگ فراموش نخواهم کرد. او همچنین شخصا برای اطمینان از دسترسی دخترم به بهترین معالجات تلاش زیادی کرد. او در بدترین شرایط به خاطر من ایستادگی کرد و من هم در این لحظات ناگوار در کنارش هستم.»

اما درس آخر برای کارآفرینان جوان: راه‌اندازی یک کسب‌وکار سخت است، اما می‌تواند لذت‌بخش هم باشد. هیسائو کاناواسا از ۹سالگی نجاری را شروع کرد. چندین دهه بعد او صاحب یک فروشگاه اثاثیه منزل شد. او همچنان ساختن و شکل دادن چوب را دوست‌داشتنی‌ترین کار می‌داند و علت اینکه چرا همچنان به خلق کارها مشغول است را مفرح بودن آن‌ها می‌داند و می‌گوید: «کارها باید مفرح باشند و نه دشوار.» فرزند وی هم می‌گوید: «فلسفه کاری ما این است که انگار هرروز برای کار می‌رویم و چیزی زیبا می‌سازیم. این بیشتر ناشی از شیوه هنرمندانه در کار است تا جنبه تجاری آن.»

مترجم: فریبا عوض‌زاده

مطالب مرتبط:
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.