اقتصاد مقاومتی، سرمایه‌گذار خطرپذیر می‌خواهد!

گفت‌وگو با حمیدرضا هنرکار، مدیرعامل صندوق سرمایه‌گذاری رایان‌ونچرز

سرمایه‌گذاری در اقتصاد مبتنی بر دانش و نوآوری یک سرمایه‌گذاری خطرپذیر محسوب می‌شود، سرمایه‌گذاری که می‌تواند یک اقتصاد در حال رکود را تکان دهد و با گذاشتن دست روی زانوی توان داخلی آن را به حرکت درآورد. اما اقتضائات این نوع از سرمایه‌گذاری بسیار متفاوت از آن چیزی است که در بازارهای مالی و سرمایه‌گذاری سنتی شاهد هستیم. از این رو بسط مفاهیم و ادبیات سرمایه‌گذاری خطرپذیر در کشور یکی از نیازهای تحقق اقتصاد درون‌زا و مقاومتی و ملی است. در این گفتگو با حمیدرضا هنرکار، کارشناس‌ارشد مدیریت مالی و مدیرعامل و عضو هیات مدیره وی‌سی رایان‌ونچرز ، نگاهی تحلیلی به سرمایه‌گذاری در اقتصاد مبتنی بر نوآوری در شرایط اقتصادی کنونی داریم.

از نگاه خرد، جریانی از استارتاپ‌ها و جوانان جویای نام و کار در کشور ایجاد کردیم و همه را به سمت نوآوری و ایده‌پردازی سوق دادیم و با تشکیل مرکز رشد، شتابدهنده، پارک علم و فناوری و غیره حمایت‏‌هایی انجام دادیم. این جوانان از دانشگاه‌های گوناگون با ایده‌هایشان آمدند. حالا منتظرند مرحله بعدی حمایت که سرمایه‌گذاری است، اتفاق بیفتد و ما باید این کار را بکنیم.

ضرورت سرمایه‌گذاری در استارتاپ‌ها و بطور کلی اکوسیستم نوآوری چیست؟

از دید کلان کشور ما همچون بسیاری از کشورها، راهی جز حرکت به سوی اقتصاد دانش‌بنیان ندارد. اقتصادها عموما در سه مرحله مبتنی بر منابع، کارایی و دانش و یا در مسیر حرکت بین این مراحل هستند. کشور ما با گذر از اقتصاد مبتنی بر منابع وارد مختصات اقتصاد مبتنی بر کارایی شده و سعی کرده است با افزایش بهره‏‌وری و کارایی در منابع مختلف، ستانده بهتری از داده‌‏های خود به دست بیاورد. ولی با توجه به جمیع جهات راهی بجز حرکت به سوی اقتصاد مبتنی بر دانش نداریم. اگر صحبت از اقتصاد مقاومتی باشد هم راهی جز این نداریم. یعنی باید دانش را به نوآوری تبدیل کنیم تا در تولید و خدمات استفاده شود. برای این کار باید روی اکوسیستم نوآوری و استارتاپ‌ها سرمایه‌گذاری کرد.

از نگاه خرد، جریانی از استارتاپ‌ها و جوانان جویای نام و کار در کشور ایجاد کردیم و همه را به سمت نوآوری و ایده‌پردازی سوق دادیم و با تشکیل مرکز رشد، شتابدهنده، پارک علم و فناوری و غیره حمایت‏‌هایی انجام دادیم. این جوانان از دانشگاه‌های گوناگون با ایده‌هایشان آمدند. هرچند که بسیاری از ایده‌ها کپی یا تکراری است و برخی قابلیت اجرا شدن ندارد. آن‌ها مدتی از عمر خود را گذاشتند و کار کردند، حالا منتظرند مرحله بعدی حمایت که سرمایه‌گذاری است، اتفاق بیفتد و ما باید این کار را بکنیم. یک سرمایه‏‌گذاری صحیح می‌تواند باعث شکوفایی و رشد این طرح‌‏ها و همچنین جوانانی که با دل و جان برای به ثمر رساندن این طرح‌‏ها تلاش کرده‌‏اند، شود. در واقع برای تحقق اقتصاد مقاومتی باید به سمت سرمایه‌گذاری خطرپذیر استارتاپی برویم.

اکوسیستم نوآوری و استارتاپ‏‌ها توانایی بسیار خوبی برای تاثیرگذاری در سطح کلان اقتصاد کشور و کمک به گذر از برخی بحران‏‌ها در کشور دارند به شراطی که کمک کنیم موانع برون‌‏زا را از سر راه آنها حذف شود و به آنها اجازه رشد و توسعه بدهیم.

این سرمایه‌گذاری چه بازدهی برای اقتصاد کشور دارد و در نهایت آن‌ها چقدر به عبور از بحران‌های اقتصادی کمک خواهند کرد؟

در این شرایط اقتصادی، استارتا‌پ‌‏ها نیز مانند بسیاری از بخش‌‏ها دچار بحران شده‌اند. در هر حال اقتصاد ما با توجه به شرایط باید تا حد خوبی درون‌زا و متکی به ظرفیت‌های داخلی کشور باشد. معنای تحقق اقتصاد مقاومتی هم همین است. بزرگ‌ترین ظرفیت کشور ما که همواره در حرف و شعار بر آن تاکید کردیم ولی درست استفاده نکردیم، منابع انسانی توانمند است. امروز بخش قابل توجهی از منابع انسانی متخصص با توجه به شناخت ایجاد شده، گرایش به اقتصاد دانش‌بنیان و نوآورانه دارند. ولی در شرایط این گرایش تبدیل به عمل و مهمتر از آن نتیجه می‏‌شود که اکوسیستم نوآوری و سایر بخش‏‌های کشور به صورت دوسویه از یکدیگر حمایت کنند.

مثلا در حوزه نانوتکنولوژی، معاونت علمی ریاست جمهوری و به صورت تخصصی‏‌تر ستاد نانو را داریم که با هدف حمایت از طرح‌ها در این حوزه تشکیل شده‌اند. جوانان هم ایده‌های خوبی دارند و با همکاری این نهادها کار می‌کنند. در نهایت این همکاری منجر به تولید محصولات متنوعی با تکنولوژی‏‌های بالا شده که در صورت تجاری‌‏سازی صحیح می‏‌تواند به مولد شدن در این حوزه، اشتغال و کاهش خروج ارز شود ولی در حال حاضر بسیاری از تیم‌های نانوتکنولوژی، بایوتکنولوژی و تیم‌های دیگر برای تجاری‏‌سازی و ورود به بازار مشکل مجوز، تامین منابع به روش صحیح، مشکل فروش و مشکلات دیگری از این دست دارند که عملا باعث عدم کارایی شده است. ما باید این مشکلات را حل کنیم تا آن‌ها اثر خود را بر اقتصاد بگذارند. اکوسیستم نوآوری و استارتاپ‏‌ها توانایی بسیار خوبی برای تاثیرگذاری در سطح کلان اقتصاد کشور و کمک به گذر از برخی بحران‏‌ها در کشور دارند به شراطی که کمک کنیم موانع برون‌‏زا را از سر راه آنها حذف شود و به آنها اجازه رشد و توسعه بدهیم.

یک مثال بارز دیگر برای این موضوع استفاده از تکنولوژی بلاک‌چین است. با توجه به وضعیت فعلی ما در اقتصاد جهانی و مناسبات تجاری، می‌توانیم با تمرکز بر این تکنولوژی تجارت خود را با جهان تسهیل کنیم. اما برای این کار ابتدا بایستی فضای قانونی و کسب‌وکاری این تکنولوژی را در کشور روشن کنیم.

ما الان بازارهای موازی مانند ارز، طلا، خودرو و مسکن را داریم که در بازه کوتاه‌مدت سود ۲۰۰ درصدی می‌دهند. یک وی‌سی برای اینکه از استارتاپ سود ۳۰۰ یا ۴۰۰ درصدی بگیرد، باید چندین سال صبر کند و علاوه بر ارائه خدماتی غیر از تامین مالی صرف، تمامی ریسک‏‌های سیستماتیک و غیرسیستماتیک استارتاپ را هم بپذیرد. این باعث احتیاط وی‌سی می‌شود.

درحال حاضر سرمایه‌گذاری در استارتاپ‌ها با چه چالش‌ها و موانعی روبرو است؟

الان میزان سرمایه‌گذاری‌ها به چند دلیل کاهش چشمگیری داشته است. به برداشت من بجز چند وی‌سی، بقیه عملا سرمایه‌گذاری انجام نمی‌دهند. البته منطقی است. چون یک وی‌سی می‌خواهد سودآور باشد و از منابع خود برای چند برابر شدن سرمایه‏‌اش استفاده کند. ما الان بازارهای موازی مانند ارز، طلا، خودرو و مسکن را داریم که در بازه کوتاه‌مدت سود ۲۰۰ درصدی می‌دهند. یک وی‌سی برای اینکه از استارتاپ سود ۳۰۰ یا ۴۰۰ درصدی بگیرد، باید چندین سال صبر کند و علاوه بر ارائه خدماتی غیر از تامین مالی صرف، تمامی ریسک‏‌های سیستماتیک و غیرسیستماتیک استارتاپ را هم بپذیرد. این باعث احتیاط وی‌سی می‌شود.

تا زمانی که شرایط اقتصادی بی‌ثبات باشد، سرمایه‌گذاری روی استارتاپ‌ها سخت است. چون وی‌سی در شرایط باثبات می‌تواند ریسک سرمایه‌گذاری روی یک استارتاپ را بپذیرد. در شرایط بی‌ثبات، تصمیم‌‏گیری برای پذیرش ریسک مضاعف کمی سخت است. البته در شرایط فعلی هم وی‏‌سی‏‌ها بر اساس رسالت ذاتی خود در صورت یافتن ایده و تیم خوب حتما ریسک آن را پذیرفته و بر روی آن سرمایه‏‌گذاری می‌کنند اما بررسی‏‌های خود را با دقت و حساسیت بیشتری انجام می‌دهند.

استراتژی وی‌سی این است که ورود کند، سرمایه خود را چند برابر کند و خروج کند. ولی شرایط موجود این است که در بازار ما کسی تاکنون خروج موفق نداشته و یا خروج‏‌های موفق خیلی کم بوده است. همه فعلا سرمایه‌گذاری کرده‌اند.

برای استارتاپ‏‌ها هم در شرایط سخت اقتصادی مشکلات جدی‏‌تری ایجاد خواهد شد و تیم‌‏ها بایستی با تلاش و جدیت مضاعفی به منظور رفع این مشکلات کار کنند. این مشکلات تصمیم‏‌گیری برای سرمایه‏‌گذاری در استارتاپ‌‏ها را هم سخت‏‌تر می‌‏کند، به عنوان مثال وقتی قدرت خرید خانواده‌ها کم می‌شود طبیعتا سبدهای خرید کوچکتر می‏‌شود و کالاهای ضروری‏‌تر در سبد خانوار باقی می‌‏ماند در این شرایط بسیاری از استارتاپ‌ها در فروش کالا یا خدمات خود دچار مشکل می‌شوند. در نتیجه درآمد که کاهش یافت، نرخ بازگشت سرمایه کم و طولانی می‌شود.

آیتم دیگری که روی فعالیت استارتاپ و سرمایه‌گذاری تاثیر جدی دارد، میزان برآورد هزینه یک استارتاپ است. در این شرایط اگر استارتاپی برای یک سال یک میلیارد تومان نیاز داشت، حالا هزینه‌های او هم بالا رفته و این پول را برای شش ماه نیاز دارد. ولی در محاسبات مالی می‌بیند که در شش ماه به هدف خود نمی‌رسد تا راند بعدی را بگیرد. به نظر من بسیاری از استارتاپ‌ها در چنین شرایطی روزهای سختی دارند. امیدوارم با تلاش مضاعف و کمک بهتر سرمایه‏‌گذاران و سایر نهادها این شرایط سپری شود و پس از آن تیم‏‌هایی با تجربه و کسب‌وکارهایی قوی داشته باشیم.

تا زمانی که خروج اتفاق نیفتد، پول جدید هم به اکوسیستم تزریق نمی‌شود. پول جدید این است که یا ما باید خروج کنیم و با پولی که دستمان می‌آید مجددا سرمایه‌‏گذاری کنیم و یا باید خروج کنیم و دیگران ببینند چه سرمایه‌ای به دست ما رسیده تا انگیزه سرمایه‌گذاری پیدا کنند. الان سرمایه همانجا مانده، کمی پول هم دست صندوق‌ها است که با احتیاط بیشتر سرمایه‌گذاری کنند.

یکی دیگر از دلایل کاهش سرمایه‌گذاری وی‌سی‌ها، عدم خروج موفق آن‌ها از استارتاپ‏‌ها است. در کشور یک وی‌سی می‌شناسید که بگوید من روی یک استارتاپ یکصد میلیون سرمایه‌گذاری کردم و الان سهامم را دو میلیارد می‌فروشم و پول نقد به دستم می‌رسد؟ برآورد می‌کنند که اگر ارزش این استارتاپ الان صد میلیارد است، ولی چقدر از آن نقد می‌شود. باید صبر کنیم تا ببینیم در آینده کسی آن را می‌خرد یا نه. استراتژی وی‌سی این است که ورود کند، سرمایه خود را چند برابر کند و خروج کند. ولی شرایط موجود این است که در بازار ما کسی تاکنون خروج موفق نداشته و یا خروج‏‌های موفق خیلی کم بوده است. همه فعلا سرمایه‌گذاری کرده‌اند.

تا زمانی که خروج اتفاق نیفتد، پول جدید هم به اکوسیستم تزریق نمی‌شود. پول جدید این است که یا ما باید خروج کنیم و با پولی که دستمان می‌آید مجددا سرمایه‌‏گذاری کنیم و یا باید خروج کنیم و دیگران ببینند چه سرمایه‌ای به دست ما رسیده تا انگیزه سرمایه‌گذاری پیدا کنند. الان سرمایه همانجا مانده، کمی پول هم دست صندوق‌ها است که با احتیاط بیشتر سرمایه‌گذاری کنند. آن دسته از سرمایه‌گذاران بورسی که در اکوسیستم سرمایه‌گذاری کردند و باید در آینده به سهامداران خود پاسخگو باشند، به نظر می‏‌رسد استراتژی خروج مشخصی ندارند. معلوم نیست که می‌توانند خروج کنند یا نه. اگر خروج نکنند طبیعتا ورشکست می‌شوند. درصورتی که خروج درست یک علم است و باید به گونه‌ای انجام شود که برای دو طرف مفید باشد. وی‌سی باید در مرحله‌ای از استارتاپ خروج کند که هم خودش سود کند و هم استارتاپ لطمه نبیند. اگر ما سهام خود را به یک سرمایه‌گذار دیگر بفروشیم ولی او با ورود خود استارتاپ را از بین ببرد، این خروج موفق نیست. وی‌سی قبل و بعد از خروج نسبت به استارتاپ تعهداتی دارد، باید وضعیت استارتاپ ارزیابی شود و اگر سرمایه‌گذار جدید ورود کرد، باید به تعهدات قبلی پایبند باشد تا استارتاپ از بین نرود.

در دنیا محدوده سنی کسانی که استارتاپ راه‌اندازی می‌کنند، ۳۵ تا ۵۰ سال است. این افراد تجربه کار دارند، شرکت‌داری را می‌شناسند، حالا روی ایده خود کار می‌کنند. ولی در ایران محدوده سنی بین ۲۰ تا ۳۰ سال است و از ۳۰ سال به بعد سخت‎‏تر ریسک می‌کنند.

زبان غیرمشترک استارتاپ با وی‌سی هم یکی دیگر از چالش‌های سرمایه‌گذاری است که همه به آن واقف هستند. ولی این زبان کمی درحال نزدیک شدن است. در دنیا محدوده سنی کسانی که استارتاپ راه‌اندازی می‌کنند، ۳۵ تا ۵۰ سال است. این افراد تجربه کار دارند، شرکت‌داری را می‌شناسند، حالا روی ایده خود کار می‌کنند. ولی در ایران محدوده سنی بین ۲۰ تا ۳۰ سال است و از ۳۰ سال به بعد سخت‎‏تر ریسک می‌کنند. عموما دانشجویان که تجربه کمتری در مسائل مالی، حقوقی و شرکت‏‌داری دارند، استارتاپ می‌زنند و این باعث می‌شود نرخ شکست بالاتر رود. البته این سیر هم تغییرات تدریجی خواهد داشت. همچنین استارتاپ‌های ما عموما تیم کاملی ندارند و تیم آن‌ها صرفا از افراد فنی تشکیل شده است که بازار، مذاکره و استراتژی را نمی‌شناسند. تنها یک ذهن فنی و یک ایده دارند.

یکی دیگر از مشکلات سرمایه‌گذاری این است که ارزش‌گذاری در کشور ما ملاک روشنی ندارد. هر روشی تنها پیش‌بینی‌های غیرقابل اثبات خواهد داشت.

مشکل دیگری هم وجود دارد و من به عنوان نماینده یک وی‌سی‌ نباید بگویم ولی می‌گویم. وی‌سی‌های ما در ارائه مشاوره و منتورینگ به استارتاپ‌ها توانمند نیستند. همه ادعای آن را دارند ولی تعداد وی‌سی‌هایی که مشاوره خوب می‌دهند بسیار کم است. این ناشی از ضعف دانش و نوپا بودن کل اکوسیستم است. استارتاپ‌ها پول هوشمند می‌خواهند، وی‌سی‌ها هم به آن‌ها اطمینان می‌دهند ولی در نهایت این مشورت به درستی انجام نمی‌شود، البته این موضوع هم در حال رفع است و دانش ارائه صحیح خدمات منتورینگ و مشاوره نوآوری در کشور در حال توسعه است.

فکر می‌کنم نهادهای دولتی و عمومی هم به این نتیجه رسیده‌اند. آن‌ها نمی‌توانند کار موثری در حوزه سرمایه‌گذاری انجام دهند. نمونه‌‏های آن وجود دارد که پول‌ها در آن به اشتباه هزینه شد.

شما به وظیفه و نقش حاکمیت در قبال اینگونه سرمایه‌گذاری‌ها باور دارید؟ اگر بله، حاکمیت چگونه می‌تواند ایفای نقش کند؟

به نظر من بزرگ‌ترین کمک حاکمیت این است که در این حوزه دخالت عملیاتی نکند و بگذارند راه توسط اجزای اکوسیستم طی شود. چون نه وظیفه اوست و نه ساختار این کار را دارد. کمک‌های او باید حمایتی باشد و قوانین و مقررات درست وضع کند. در بسیاری حوزه‌ها قوانین روشنی نداریم و این باعث می‌شود یک سایت فین‌تکی با ۵ سال سابقه، ناگهان برای یک هفته فیلتر شود. اثر مخرب این یک هفته برای کسب‌وکار مبتنی بر IT به اندازه‌ای است که دیگر نمی‌تواند بلند شود. عدم اعمال سلیقه‌ای قوانین و امور از وظایف حاکمیت است ولی بخش زیادی از فیلترها و سایر اعمال نظرها سلیقه‌ای است.

نکته دیگر این است که سازمان‌های مجوزدهنده باید یکپارچه شوند. مثلا یک استارتاپ فین‌تکی باید از نهادهای گوناگون با نظرات مختلف ۱۰ تا مجوز بگیرد. بقیه استارتاپ‌ها هم همینطور. باید یک نهاد باشد که در هماهنگی با سایر نهادها، مجوزها را بدهد. همچنین حاکمیت می‌تواند برای سرمایه‌گذاران مشوق‌هایی ایجاد کند و مثلا در ازای سرمایه‌گذاری روی شرکت‌های دانش‌بنیان، درصدی معافیت مالیاتی درنظر بگیرد. ورود حاکمیت در همین حد کافی است. فکر می‌کنم نهادهای دولتی و عمومی هم به این نتیجه رسیده‌اند. آن‌ها نمی‌توانند کار موثری در حوزه سرمایه‌گذاری انجام دهند. نمونه‌‏های آن وجود دارد که پول‌ها در آن به اشتباه هزینه شد. کارهای مثبتی هم انجام دادند ولی به عنوان مثال برخی نهادها به استارتاپ‌ها وام دادند و استرس بازپرداخت وام، استارتاپ‌ها را از هدف اصلی منحرف کرد. در نهایت چیزی که باقی می‌ماند تعدادی جوان بدهکار است. در صورتی که استارتاپ تا دو سه سال نمی‌تواند پولی دربیاورد. اگر قرار است دولت پولی به اکوسیستم وارد کند، باید از مجرای درستی باشد، با اهداف و برنامه روشنی به وی‌سی‌های خصوصی تزریق شود و از این طریق و با شاخص‏‌های مشخص روی استارتاپ‌ها سرمایه‌گذاری شود تا ساختارمند شود.

اتاق‌های بازرگانی تسهیل‌گر فعالیت‌های تجاری هستند. پیش از این کار تجار سنتی را تسهیل می‌کردند. حالا کار دانش‌بنیان را هم انجام می‌دهند و میان نسل سنتی و جدید پیوند برقرار می‌کند. بسیاری از مشکلات تامین مالی و عملیاتی طرفین می‏‌تواند به دست اتا‏ق‏‌ها حل شود.

بخش خصوصی سنتی مانند اتاق‌های بازرگانی، شرکت‌های بورسی و غیره را چگونه می‌توان به این بازار جذب کرد و چگونه باید ورود کنند؟

بسیاری از آن‌ها وارد این بازار شده‌اند. اتاق‌های بازرگانی تسهیل‌گر فعالیت‌های تجاری هستند. پیش از این کار تجار سنتی را تسهیل می‌کردند. حالا کار دانش‌بنیان را هم انجام می‌دهند و میان نسل سنتی و جدید پیوند برقرار می‌کند. بسیاری از مشکلات تامین مالی و عملیاتی طرفین می‏‌تواند به دست اتا‏ق‏‌ها حل شود. اگر یک کسب‌وکار سنتی و پرسود در بازار ببیند که یک استارتاپ می‌تواند به بزرگ‌تر شدن کار به او کمک کند، حاضر است پولی برای کمک به استارتاپ بپردازد. ولی این وظیفه آن اتاق است که بازار را با کسب‌وکار نوین آشنا کند. از این طرف به استارتاپ‌ها اطمینان دهد و آن‌ها را به این همکاری ترغیب کند. ولی آن‌ها هم بیش از این نباید ورود کنند. ورودشان تنها از کانال وی‌سی، سی‌وی‌سی و نهادهای فعال در حوزه نوآوری باشد که فضا را بشناسند. همان‌گونه که اگر حاکمیت بی‌چارچوب ورود کند، کار را خراب می‌کند، در اینجا هم همین است. چون به عنوان مثال یک سرمایه‌‏گذار سنتی از چند ماه بعد می‌خواهد از استارتاپ بپرسد سود من چه شد؟ پول من کجاست؟ ولی نهاد تخصصی ابتدا این فرد را توجیه می‌کند، قرارداد شفاف تنظیم می‌کند و کار را در یک چارچوب درست جلو می‌برد.

من فکر می‌کنم سرمایه‌گذاران سنتی هم می‌ترسند که بدون یک واسط متخصص به این بازار وارد شوند و علاقه‌مندند که نهادی مانند اتاق بازرگانی در کنار آن‌ها باشد. آسیب ناشی از حذف نهادهای واسط، بجز اینکه استارتاپ و سرمایه‌گذار زبان و فهم مشترک از مطالبات یکدیگر نخواهند داشت، این است که پول غیرمرتبط در جای غیرمرتبط هزینه می‌شود.

اتاق تهران فعالیت‏‌هایی در این حوزه انجام داده است و انشاءالله توسعه پیدا کند و مفید باشد. من فکر می‌کنم سرمایه‌گذاران سنتی هم می‌ترسند که بدون یک واسط متخصص به این بازار وارد شوند و علاقه‌مندند که چنین نهادی در کنار آن‌ها باشد. آسیب ناشی از حذف نهادهای واسط، بجز اینکه استارتاپ و سرمایه‌گذار زبان و فهم مشترک از مطالبات یکدیگر نخواهند داشت، این است که پول غیرمرتبط در جای غیرمرتبط هزینه می‌شود. شاید وی‌سی‌ها خیلی قوی منتورینگ نمی‌کنند ولی حداقل‌هایی را دارند و نمی‌گذارند که پول بیهوده خرج و یا مسیر استارتاپ‏‌ها از هدف اصلی منحرف شود همچنین در تجهیز بهتر تیم و غیره کمک‏‌های خوبی می‌کنند. من در استارتاپی دیدم که در اقلام موردنیاز خود نوشته بودند فرش پرزبلند، آب‌سردکن فلان مارک و چند قلم دیگر. من همه را خط زدم و گفتم شما پول کمی دارید و همه را می‌خواهید وسایل متفرقه بخرید این پول‏‌ها بایستی در جای مناسب و با اهداف مناسب به منظور توسعه بازار و کسب‌وکار شما هزینه شود. در ارتباط بی‌واسطه بین سرمایه‏‌گذاران سنتی و استارتاپ‌‏ها همین حداقل نظارت هم اتفاق نمی‌افتد و پیوند نامبارکی خواهد بود. هرچند که از چند ماه گذشته تاکنون بطور کلی ورود سرمایه‌گذار به اکوسیستم استارتاپی کم شده است.

نظر شما درباره بورسی شدن کسب‌وکارهای آنلاین چیست؟ افرادی که پول درشت برای سرمایه‌گذاری ندارند، شاید از خرید سهام شرکت‌هایی چون اسنپ و دیجی‌کالا استقبال کنند.

درباره ورود استارتاپ‌ها به بورس ابهامات زیاد است و مشکل اصلی همان ارزش‌گذاری است که عرض کردم. درباره ارزش استارتاپ‌ها اتفاق نظر وجود ندارد. ولی به هرحال با ورود آن‌ها به بورس ارزش‌شان افزایش می‌یابد. ولی چگونگی ورود آن‌ها به بورس هنوز ساختاری ندارد. باید زمانی آن‌ها را وارد بورس کرد که سهمشان پر شود. نه اینکه ارزش‌گذاری شود، برگ سهام هم صادر شود و کسی نخرد و یا اتفاقات دیگری بیافتد. نخستین تجربه بایستی صحیح و درست برنامه‏‌ریزی شود تا خروجی مناسب و تشویق‏ کننده ایجاد شود.

حوزه فین‌تک و پس از فین‌تک، سلامت برای سرمایه‌گذاران جذاب‌تر است. حوزه سلامت و کار کردن با پزشکان سخت است. برخی ایده‌ها خاک این کار را خوردند و زمان ورود به طرح‌های سلامت رسیده است. پس از آن حوزه گردشگری برای سرمایه‌گذاران جذاب است.

چه زمینه‌هایی از استارتاپ‌ها الان پررونق و جذاب هستند و شما به عنوان یک وی‌سی، پیشنهاد می‌کنید سرمایه در کدام بخش وارد شود و چه حوزه‌ای را رشد دهد.

در این باره باید سه نکته عرض کنم. یک اینکه الان سرمایه‌گذاران دقیق‏‌تر شدند. عقب نشستند و به دنبال ایده‌های ناب می‌گردند. فرقی ندارد که این ایده در چه زمینه‌ای باشد. نکته دوم اینکه اکنون یک آیتم مهم برای سرمایه‌گذاران این است که روی استارتاپی سرمایه‌گذاری کنند که وقتی پول تمام شد، استارتاپ از بین نرود و بتواند چند ماه یا یکسال به کار ادامه دهد تا راند بعدی را بگیرد. دلیل اهمیت آن این است که جذب سرمایه در راندهای بعدی مشکل است. سومین نکته این که واقعا برخی حوزه‌ها جذاب‌تر هستند. مثلا بلاک‌چین در معنای وسیع آن هم جذاب‌تر است و هم جذب سرمایه برای آن ساده است. من این را تست کردم. با یک طرح بلاک‌چینی به چهار جلسه رفتم و همه مایل بودند که پول بگذارند. با اینکه ابهامات زیادی دارد ولی جذاب است و آینده خوبی برای آن پیش‌بینی می‌شود.

پس از آن حوزه فین‌تک و پس از فین‌تک، سلامت برای سرمایه‌گذاران جذاب‌تر است. حوزه سلامت و کار کردن با پزشکان سخت است. برخی ایده‌ها خاک این کار را خوردند و زمان ورود به طرح‌های سلامت رسیده است. پس از آن حوزه گردشگری برای سرمایه‌گذاران جذاب است. یکی از مشکلات این است که در اکوسیستم ما سرمایه‌گذار راند یک و دو و سه خیلی معلوم نیست. در اکوسیستم‌های دنیا هریک از این‌ها معلوم است ولی در ایران همه ما همه کار می‌کنیم. در شتابدهی، راند یک، راند دو و بعضا راند ۳ وارد می‌شویم. اگر این ملموس‌تر باشد، استارتاپ می‌داند که در هر مرحله به سراغ کدامیک برود.

کسی که کل دارایی‌اش یکی دو میلیارد تومان است، نباید آن را به اکوسیستم خطرپذیر بیاورد. فرهنگ نوآوری باید گسترش یابد ولی گسترش عمومی سرمایه‌گذاری خطرپذیر غیرضروری است.

از دید شما سرمایه‌های بازارهای موازی مانند ارز را چگونه می‌توان روانه اکوسیستم کرد. هرچند که اشاره کردید که وی‌سی‌ها هم بعضا به آن بازارهای غیرمولد گرایش دارند.

نه، این تحلیل درستی نیست. وی‌سی‌ها دلار نمی‌خرند. ولی در سرمایه‌گذاری روی استارتاپ‌ها محتاط شده‌اند. شاید الان اصلا نباید سرمایه بازارهای موازی را به این سو جذب کرد. کسی که به این حوزه ورود می‌کند باید آشنایی داشته باشد. به عنوان مثال باید ریسک سوخت شدن تمام پول خود را بپذیرد. مردم و سرمایه‌گذاران عادی به دنبال این ریسک نیستند و نباید باشند. آن‌ها حاضرند پولشان را در بانک بگذارند، سود کم بگیرند ولی اصل پول از بین نرود. ورود آن‌ها می‌تواند ضربه‌های بدتری به خودشان و اکوسیستم بزند. یک زمان موسسات مالی مجاز و غیرمجاز با وعده سود بالا راه‌اندازی شدند و مردم را جذب کردند. به هر دلیلی نتوانستند به تعهدات خود عمل کنند و اصل پول هم از بین رفت. دولت ناگزیر شد نقدینگی جدیدی ایجاد کند تا به مطالبات سپرده‌گذاران پاسخ دهد. همان نقدینگی الان یکی از مشکلات اقتصاد ما است. به خودرو، ملک، دلار وارد می‌شود و قیمت‌ها را بالا می‌برد.

در اقتصاد خطرپذیر اگر پول سوخت شود، چه کسی باید پاسخگو باشد؟ به همین دلیل برخی سرمایه‌ها باید درجای خود هزینه شود و ما به فکر جذب آن نباشیم. اکوسیستم سرمایه‌گذاران ویژه خود را دارد. کسانی باید ورود کنند که ماموریت ورود به این حوزه را دارند و یا متخصص این حوزه هستند و سود و زیان آن را پذیرفتند. برای کسانی که سرمایه کلان دارند و علاقمند به ورود به این حوزه هستند، یک سبد تشکیل می‌دهیم و بخشی از آن را در خطرپذیر، بخشی را در بورس و سایر حوزه‌ها هزینه می‌کنیم تا سرمایه‌اش از بین نرود. ولی کسی که کل دارایی‌اش یکی دو میلیارد تومان است، نباید آن را به اکوسیستم خطرپذیر بیاورد. فرهنگ نوآوری باید گسترش یابد ولی گسترش عمومی سرمایه‌گذاری خطرپذیر غیرضروری است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.