ضرورت ورود استارتاپها به نیازهای توانیابان
11 درصد مردم ایران را توانیابان تشکیل میدهند و بر اساس آمارهای سازمان ملل، حدود 15 درصد از مردم در هر جامعه را توانیابان سطوح مختلف، تشکیل میدهند. از سویی ما در کوچه و خیابان شهرمان کمتر با توانیابان مواجه میشویم. جمع بستن آن آمار و این دیده نشدن ما را به این نتیجه میرساند که توانیابان نیازهای برطرف نشده زیادی دارند و جامعه نیز پذیرای آنان نیست. نیاز، نخستین انگیزه برای شکلگیری ایدههای استارتاپی است. از سویی شرکتهای پیشروی آیتی و استارتاپی بنا بر مسئولیت اجتماعی و دغدغههای شخصی برای آسان شدن زندگی اجتماعی توانیابان دست به کار شدند. شاهین طبری بنیانگذار چارگون و برگزارکننده مسابقه بوچیا در گفتوگو با آیچیزها از ضرورت ورود استارتاپها به نیازهای توانیابان، نمایش توانایی آنان و فعالیت خود در این حوزه میگوید.
در دوره دوم مسابقات بوچیا، دیدیم تعدادی از استارتاپها شرکت کرده بودند و تیم آورده بودند و از طرف دیگر هم شما که بنیانگذار چارگون هستید، برگزارکننده این مسابقه بودید. سوال من این است که چه نیازی شرکتهای آیتی و استارتاپها را به این قبیل فعالیتها جذب کرده است؟
در جامعه ما اصولا افراد توانیاب از دیگران جدا شده و جداگانه نگهداری میشوند یعنی خیلی وارد جامعه نمیشوند. ولی در کشورهای پیشرفته ما میبینیم که توانیابان به همان مدرسهای میروند که دیگران میروند و در محیطی کار و فعالیت میکنند که دیگران هستند. کودکان از سن پایین عادت میکنند که هرکس یک ظاهر یا مشکلات متفاوتی دارد. یاد میگیرند که با این شرایط ارتباط درستی برقرار کنند. وقتی فضای آنها از هم جدا شود، به شناخت درستی از هم نمیرسند و درباره هم خیالبافی میکنند. برای مثال این تفکر جا میافتد که لابد فرد خطا یا گناهی کرده است که دچار این مشکل شده است. مثلا وقتی توانیاب با ویلچر یا عصا بیرون میرود، هرکس او را میبیند، میگوید خدایا شکر! این یعنی خدا را شکر که تو توانیابی و من نیستم. اگر هم اعتراضی بکنید، میگویند که چرا نباید بگویم خدا را شکر!
در مجموع میخواهم بگویم ما آداب این ارتباط را بلد نیستیم. دچار توهمات بسیار زننده هستیم. اغلب پدر و مادرها هم از داشتن فرزند توانیاب خجالتزده هستند. دیگران هم غالبا زمانی که میخواهند یک نمایش مردمفریبانه اجرا کنند، به سراغ آنان میروند. در نهایت مجموع این رفتارها توانیاب را منزوی میکند. واقعیت این است که توانیابان مشکلاتی دارند و همین برای آنها کافی است. همین مساله یعنی آنها باید تشویق شوند که از خانه بیرون بیایند؛ تعدادی از استارتاپها به این درک رسیده و در این حوزهها فعالیت میکنند.
استارتاپها به تناسب نیازی فراگیر در جامعه شکل میگیرند یا فعالیت میکنند؛ آمار کمی توانیابان در ایران و در مقایسه با جهان چقدر است؟
در ایران تعداد زیادی جانباز جنگی زندگی میکند، کشتههای سالانه سوانح رانندگی به تعداد شهدا و جانبازان جنگ نزدیک است. سازمان ملل میگوید در هر جامعهای حدود 15 درصد افراد از 1 تا 99 درصد توانیابی دارند. در ایران هم آمار توانیابان از 11 درصد اعلام شده، بیشتر است. علت اینکه ما آنان را نمیبینیم، این است که از خانه خارج نمیشوند. مثلا ممکن است ما در محل زندگی خودمان یک همسایه توانیاب داشته باشیم ولی سالها او را نبینیم. بنابراین به نیاز آنان هم توجه نکنیم. دلیل اصلی آن هم عدم مناسبسازی فضا نیست. بلکه عدم مناسبسازی ذهن است.
وقتی قانونی هست که همه شرکتها باید نمازخانه داشته باشند، چرا همان قانون شرکتها را برای مناسبسازی فضای توانیابان موظف نمیکند! یک دلیل آن این است که هنوز نیاز آن دیده نشده است و به بلوغ و شناخت کافی نرسیدهاند. وقتی سطح توانیابی کسی بالاتر است، خانواده او همه درگیر هستند و این نشان میدهد قشر بزرگتری درگیر این مسائل اجتماعی هستند.
شما چه فعالیتهایی در زمینه نیازهای توانیابان دارید؟
من بیش از 10 سال است که در حوزه توانیابان فعالیت میکنم. در چارگون موسسه یازده سالهای به نام همگام داریم و تیمی که در آن کار میکنند، همکاران ما در چارگون هستند. در این موسسه کمپین 11 ایران و نمایشگاه توانتک را راهاندازی کردیم. نمایشگاه توانتک ابتکاری بود که یک دوره در مجتمع نیکوکاری رعد و یک دوره در نمایشگاه الکامپ برگزار شد. تلاش کردیم استارتاپها و ابزارهایی که زندگی را برای توانیابان سادهتر میکند و همچنین توانیابان موفق را معرفی کنیم. در این حوزه سعی کردیم این استریوتایپ که توانیاب را نیازمند کمک میداند، به این ذهنیت که توانیاب حضور اجتماعی موثری دارد، تغییر دهیم.
در کمپین 11 ایران در رعد برنامهای داریم که توانیابان موفق داستان زندگی خود را میگویند. هم پیامی به دیگر توانیابان است که میتوانند موفق باشند و هم هشداری برای جامعه است که بداند چقدر زندگی را برای توانیابان سخت کرده است. حتی یک سر کار رفتن و برگشتن برای آنان یک چالش بزرگ است. سازمان ملل میگوید توانیابی که شغل داشته باشند، توانیاب نیستند. این انگیزهای شد تا ما کارگاه دو سه روزهای برگزار کنیم که به توانیابان میآموخت که رزومه بنویسند، کار پیدا کنند و خیلی از مسائل کاریابی را برای آنان تشریح کردیم.
و چه شد که از برگزارکنندگان مسابقات بوچیا شدید؟
در همان کارگاه دو سه روزه ما یک توانیاب توانا و باانگیزه بود که متوجه شدم مربی بوچیا است. این موضوع که او هم ورزش میکند و هم مربی است، برای من جالب شد و یک بار سر تمرین او حاضر شدم. در آنجا با علی اوصانلو که این مسابقه هم یادواره او بود، آشنا شدم. میزان توانیابی او درحدی بود که نمیتوانست با من دست بدهد. او بازی بوچیا را به من یاد داد. من فکر میکردم که این ورزش توپی است و دست من هم سالم است پس میتوانم در برابر او برنده باشم ولی در کمال تعجب باختم. موضوع برای من جالبتر شد. این همان مرزی است که باعث میشود توانیابان از خانه خارج نشوند و استعداد و توانایی آنان دیده نمیشود.
گفتوگو: پریسا اماموردیلو