شایعه انحلال سرآوا و آینده مبهم دیجیکالا و علیبابا
بهرغم تکذیب سرآوا، شایع انحلال این شرکت نگرانیهای زیادی به وجود آورده است
خبر کوتاه بود و تکذیبیه مبهم و ناقص. خبر از یک توئیت آمد. سرآوا منحل میشود. شایعهای که به صورت رسمی تکذیب شد اما سرآوا با رفتن مرد شماره یک آن یعنی سعید رحمانی و اعلام نشدن استراتژیهای آتیاش همانطور که پیشبینی میشد حال و روزش ناخوش شده و قابل انتظار بود که خبرها و گمانهزنیهای این ناخوشی کمکم به اکوسیستم کارآفرینی هم درز کند.
چرا سرآوا مهم است؟
سرآوا را سعید رحمانی با سرمایهگذاری شرکت فیروزه و چند سرمایهگذار دیگر ابتدای دهه۹۰ راهاندازی کرد تا جای خالی یکی از مهمترین ستونهای هر اکوسیستم استارتاپی یعنی شرکتهای سرمایهگذاری خطرپذیر را پر کند.
سرآوا شروع فوقالعادهای داشت و با سرمایهگذاری روی استارتاپهایی چون دیجیکالا، تخفیفان، کافهبازار، اینتورک و چندده استارتاپ ریزودرشت دیگر به رشد و بسط مفاهیم سرمایهگذاری خطرپذیر از یک سو و همهگیر شدن استارتاپها در ایران از سوی دیگر کمک قابلتوجهی کرد.
بسیاری عقیده دارند اگر سرآوا نبود برخی از استارتاپهای بزرگ فعلی هنوز در مرحله اولیه در حال تقلا برای مقیاسپذیر کردن دامنه مشتریان خود بودند.
سرآوا یک نقش مهم دیگر هم در این اکوسیستم ایفا کرد و آن مهم کردن ادبیات استارتاپی از طریق فرصتهایی بود که هم در شتابدهنده خود و هم در ارتباطهایی که با بخشهای مختلف حاکمیتی برقرار کرد به وجود آورد.
جذب سرمایه از برخی ایرانیان خارج کشور یکی دیگر از دستاوردهای سرآوا در دوره نه چندان طولانیمدت اوجش بود اگرچه بعدها مورد دوم و سوم از این دستاوردها به ضدارزشی بدل شدند که حالا منتقدان سرآوا در نقدهایشان از آنها استفاده میکنند تا مدیریت این شرکت پیشرو در زمینه سرمایهگذاری خطرپذیر را با اسم رمز ارزشگذاریهای سوری، جذب سرمایههای کاغذی و دولتی کردن استارتاپها زیر سوال ببرند.
|
چرا سرآوا منفور شد؟
بزرگترین پاشنه آشیل سرآوا زمانی خود را نشان داد که این شرکت در یک استراتژی اشتباه تلاش کرد با همراه کردن برخی مدیران دولت تدبیر و امید با برنامههای روابط عمومی خود، آنچه هنوز در مرحله کشت و ایده بود را به عنوان دستاوردهای اکوسیستم استارتاپی کشور معرفی کند.
اکوسیستمی که نابالغ بود و تا رسیدن به خروجیهای قابل اتکا راه زیادی داشت به یکباره نقل محافل دولتیهایی شد که ادبیات استارتاپی را درست و اصولی فهم نکرده بودند و تنها به دنبال این بودند که در پی شکست پروژه شرکتهای دانشبنیان به یک آلترناتیو خوشآبورنگ برای آن دست پیدا کنند.
دولتیهایی که سردمدار آنها معاونت علمی و فناوری ریاستجمهوری بود و با بزرگنمایی روی برخی تیمها و استارتاپهای سرآوا آدرسهای اشتباهی به گفتمان کارآفرینی در حال شکلگیری استارتاپی کشور دادند. آدرسهایی که برخی از آنها این روزها به ناکجاآبادهایی ختم شده که هیچکس حاضر به قبول مسئولیت آنها نیست.
از سوی دیگر یکی از بزرگترین خطاهای سرآوا که بعدها منتقدان دوآتشه زیادی برایش دستوپا کرد، زیر فرش کردن شکستهایی بود که بخش از تقصیر آنها متوجه مدیریت این شرکت بود.
استارتاپهای زیادی چون دونیت، ریحون، فرانش، رنگیتر و… که سرمایهگذار آنها سرآوا بود با فرآیندهای نادرست مدیریتی و برخی انتخابهای نادرست به تعطیلی کشانده شدند و برخلاف رویههای معمول دنیا که هم سرمایهگذارها و هم فاندرها تلاش میکنند از دل این تجربههای شکست خورده، آموزههای قابلاتکایی بسازند، بدل شدند به محل تسویهحسابهای شخصی و تحقیر و سرکوب جوانهایی که دل به برخی پلنهای سرمایهگذارهای خود بسته بودند .
کار آنقدر بیخ پیدا کرد که حتی بسیاری از این بنیانگذارها از ترس عواقب حقوقی مهر سکوت به لب زدند و همانها حالا که سرآوا در روزهای حضیض خود به سر میبرد، فرصت را مناسب دیدهاند تا از آنچه بر سرشان رفته بگویند و به داستانهای تلخ سرآوا پروبال بدهند. خطای استراتژیک سرآوا آنجا رخ داد که تلاش کرد تصویری کاملا موفق از همه تجربههای استارتاپی خود نمایش دهد و این نمایش این روزها که پرده افتاده به ابزاری برای نقدهای توفنده منتقدان از سرآوا شود.
|
چرا انحلال سرآوا هم مهم است هم خطرناک؟
مانند بسیاری از شرکتهایی که روزی به زیان یا رکود میرسند سرآوا هم این انتخاب را پیشروی خود میبیند که در روزهایی که مرد کلیدیاش ترک وطن کرده و راه برای جذب سرمایه خارجی هم بسته شده، انتخابی به نام انحلال هم داشته باشد.
اما ماجرا از جایی پیچیده میشود که برخی از مهمترین استارتاپهای ایرانی از جمله دیجیکالا و علیبابا با چنین تصمیمی به سرنوشتی نامعلوم دچار خواهند شد.
مشخص نیست که در صورت انحلال سرآوا یعنی اولین شرکت سرمایهگذاری خطرپذیر استارتاپهای ایرانی، تکلیف چنین استارتاپهایی چه خواهد شد؟ سهامداران سرآوا که نزدیکیشان با مفاهیم استارتاپی به اندازه این شرکت نیست چه تصمیمهایی در قبال این استارتاپها خواهند گرفت و اصولا چقدر از نظر حقوقی این امکان برای آنها فراهم خواهد بود که بتوانند چنین کاری بکنند؟
اینها ابهاماتی است که این روزها کل اکوسیستم استارتاپی ایران را نگران کرده است.
شایعات به حدی رسیده که گفته میشود استارتاپ شماره یک خردهفروشی کشور به دلیل همین ابهامات و بدهیهای شرکت سرمایهگذارش به در بسته بانکها خورده و نتوانسته وامی را که در پی آن بوده بگیرد. این خبرها حتی اگر شایعاتی در شبکههای اجتماعی باشند وقتی سوژه آنها یکی از مهمترین بازیگران استارتاپی ایران است، آنقدر جدیاند که نمیتوان افکار عمومی بهویژه جوانان استارتاپی را با یک تکذیبیه ناقص مجاب کرد که پی ماجرا را نگیرند.