جسورانهترین فکرت را بگو
شرکتهایی که بابت ابتکار و خلاقیتشان شهرتی کسب کردهاند حتی یک سوپراستار ندارند
در طول ۵۰ سال گذشته، فکر کردهایم که با خلق سوپراستارها به موفقیت میرسیم. اغلب اوقات بهترین مردان و زنان در قالب گروههای موفق را گرد آورده و منابع و قدرت را در اختیارشان گذاشتهایم، اما در انتها چیزی جز تباهی و زیان و اتلاف منابع نصیبمان نشده. اگر تنها گزینه برای بهرهوری و موفقیت، تحت فشار قرار دادن دیگران است، واقعا برای کار کردن به راهی بهتر و برای زندگی به روشی غنیتر نیاز داریم.
گروهی پژوهشگر در موسسه فناوری ماساچوست تحقیقی انجام دادهاند برای پاسخ به این پرسش که چرا برخی گروهها به شکلی مشخص موفقتر از دیگران و دارای بهرهوری بیشتری هستند. آنها صدها داوطلب را در گروههایی قرار دادند و مسائل مشکلی را برای حل کردن مقابل داوطلبان گذاشتند. در انتها برخی از گروهها در حل مسائل موفقتر بودند و جالب اینکه موفقترین گروهها آنهایی نبودند که یک یا دو شخص با بهره هوشی بسیار بالا داشتند.
گروههای موفق آنهایی بودند که دارای سه ویژگی مشخص بودند.
نخست اینکه نسبت به یکدیگر بیشترین حساسیت اجتماعی را داشتند، این ویژگی با انجام آزمایشی موسوم به خواندن ذهن از طریق نگاه کردن به چشم اندازهگیری میشود، که آزمایشی شناختهشده برای بررسی میزان مطالعه همدلی افراد است.
دوم اینکه در این گروهها همگی تقریبا به اندازه مساوی برای یکدیگر وقت صرف میکردند. بر این اساس هیچکدام از اعضای گروه برتر نبودند و در مقابل هیچکدام نیز نقش خنثی نداشتند و سومین ویژگی موفقترین گروهها این بود که در آنها تعداد زنان بیشتری حضور داشتند.
این پژوهش نشان داد که گروههای موفق دارای ارتباط اجتماعی بهتری هستند و آنچه بین افراد اتفاق میافتد اهمیت دارد. در گروههایی که افراد با یکدیگر هماهنگ و نسبت به هم حساس هستند، ایدهها جریان مییابد و رشد پیدا میکند. در این نوع گروهها افراد گرفتار نمیشوند و انرژی آنها تلف نمیشود.
چیزی که گروهها برای موفقیت به آن نیاز دارند اساسا فراتر از هوش فردی است. مفید بودن در گروههای موفق به این معناست که من نباید همهچیز را بدانم، فقط باید بین کسانی کار کنم که میتوانند بهخوبی کمک کنند و کمک بگیرند. وقتی نخستین شرکت تولید نرمافزار خودم را داشتم، متوجه شدم که گیر افتادهام و در شرکت اختلافات زیادی وجود دارد. کمکم دریافتم که افراد باهوش و خلاقی را استخدام کردهام که یکدیگر را نمیشناسند. آنها بهشدت مشغول کار فردی خود بودند و حتی نمیدانستند چه کسی در کنارشان نشسته است. ما تنها زمانی به تحرک افتادیم که به اصرار من کار را متوقف کردیم و زمانی را صرف شناخت یکدیگر کردیم.
اخبار اکوسیستم استارتاپی ایران را در تلگرام آیچیزها دنبال کنید
حالا پس از ۲۰ سال شرکتهایی را میبینم که نوشیدن قهوه در اتاق محل کار را ممنوع کردهاند، آنها میخواهند کارکنان یکدیگر را در کنار قهوهساز ملاقات و با هم صحبت کنند. در این زمینه سوئدیها حتی کلمهای ویژه دارند؛ Fika به معنای اینکه این زمان تنها برای استراحت نیست. شرکتها اینک دریافتهاند که وقتی مشکلی ایجاد میشود، که معمولا هم این اتفاق میافتد، افراد برای پیشبرد کارها نیاز به حمایت جمعی دارند. شرکتها ایدهای ندارند، افراد صاحب نظر و ایده هستند، آنچه افراد را تشویق میکند ارتباط، اعتماد و صداقت بین آنهاست.
همواره عادت داشتهایم که درباره ستارهها صحبت کنیم. وقتی با تولیدکنندگان آلبومهای موفق صحبت میکنم، میگویند: «مسلما ما سوپراستارهای زیادی در موسیقی داریم. اما آنها مدت زیادی دوام نمیآورند، تنها آنهایی در این عرصه باقی میمانند که همکاری فوقالعادهای با یکدیگر دارند، چون به دست آوردن بهترین در بقیه افراد مستلزم یافتن بهترین در خودشان است.»
شرکتهایی که بابت ابتکار و خلاقیتشان شهرتی کسب کردهاند حتی یک سوپراستار ندارند، تنها به این دلیل که در آنجا همه مهم بودهاند. بسیاری از مسائل باید تغییر کند. مدیریت بر مبنای رقابت استعدادها شکست خورده، این روش کارمندان را در برابر یکدیگر قرار میدهد. امروز باید رقابت را با سرمایه اجتماعی جایگزین کرد. اینک باید رهبری را بهعنوان فعالیتی بازتعریف کنیم که شرایطی را ایجاد میکند که هر فرد میتواند جسورانهترین فکر خود را به اشتراک بگذارد.