روزهایی که در دنیای وب، شاکی پیدا نمیکردی!
گفتوگو با حمیدرضا اعتدالمهر درباره افه، ایراناکتور و حالوهوای کسبوکار آنلاین در اوایل دهه هشتاد
حمیدرضا اعتدالمهر، از معدود فعالان صنفی استارتاپی است که زیاد اهل مصاحبه نیست. سالهاست در فضای آنلاین مشغول به کار است و راه خودش را میرود. حضور در انجمن صنفی کسبوکارهای اینترنتی بهعنوان عضو هیئتمدیره، استقرار در پارک فناوری پردیس، فعالیت در فضای آنلاین از اواخر دهه 70 و زمینه فعالیت شرکتش باعث شده تا شناخت نسبتا خوبی از گذشته کسبوکارهای آنلاین داشته باشد. نقدهایی به رویههای استارتاپی و کسبوکارهای آنلاین و تصمیمهای اشتباهی دارد که در این حوزه رخ میدهد، اما معتقد است، ریشه این وضعیت را باید در خارج اکوسیستم و در فضای کلی اقتصاد جستوجو کرد.
مرد کمحاشیه اکوسیستم استارتاپی، چندی پیش با خبری که در مورد سیستمعامل بومی منتشر شد حسابی گردوخاک بهپا کرد. خبری که وقتی دربارهاش از او میپرسم زیر خنده میزند و میگوید در دهکده جهانی به محصول ملی اعتقادی ندارد و آن حاشیهها محصول سوءبرداشت یک خبرنگار از ماهیت نرمافزاری بوده که آنها برای شرکت خودشان نوشتهاند و برخی مشتریهایشان هم از آن استفاده میکنند. نرمافزاری که میگوید قصد دارد در اختیار شرکتهای دیگر هم قرار دهد شاید به کار آنها هم بیاید. البته امیدوار است روزی برسد که شرکتهای ایرانی حتی اگر چنین ادعایی را بهدرستی هم کنند کسی به آنها نخندد.
اولین مواجهه شما با کسبوکار در دنیای اینترنت از کجا شروع شد؟
زمانی که در چین زندگی میکردم در مورد خرید اینترنت و دامین و… چیزهایی شنیده بودم، اما هیچ اطلاعاتی نداشتم در داخل کشور وضعیت به چه شکل است. سال 79 متوجه شدم یکی از دوستانم در شرکت ایدهنگار کار میکند. شرکتی که یکی از تامینکنندههای زیرساخت اینترنت در ایران بود. از او سوال کردم امکان دارد در اینجا هاست و دامین داشت… که از همین جا کلید کار زده شد. آن زمان به کار چاپ تسلط داشتم، بنابراین تصمیم گرفتم پلتفرم چاپ آنلاین درست کنم.
دامین آن را به نام chaap.com با قیمت 20 هزار تومان خریدم. هر کسی سفارش چاپی داشت، میتوانست درخواست خود را بگذارد و محاسباتی در مورد رنگ و زینک و… انجام میشد. اتفاقی که افتاد این بود که ما یکسری فرم چاپ کردیم و تصمیم داشتیم از کارخانهها مبلغی را بگیریم تا این سایت راه بیفتد.
تقریبا با تمام چاپخانههایی که مذاکره کردیم، متوجه نشدند ما چه میگوییم، بنابراین پروژه شکست خورد و هزینه سنگینی متحمل شدیم، اما تسلط به asp کلاسیک و تمام امکانات آن، دستاورد ارزشمند این شکست بود. فورا به این فکر کردم ما میتوانیم این کار را در مورد سینما انجام دهیم، چون خیلی از کارگردانها بهدنبال این هستند که عواملشان را پیدا کنند، بنابراین به این فکر کردیم یک دایرکتوری درست کنیم که افرادی که اطلاعات سینمایی دارند، آنجا ثبتنام کنند. همین طور این موضوع در ذهن ما رشد کرد و از هر طرف شاخه و برگ و ریشه میداد.
دامینی به نام iranactor.com خریدم. ایراناکتور در آن سالها با این ایده ایجاد شده بود که درواقع فهرستی باشد از کسانی که میخواهند کار هنرپیشگی، تدوین، فیلمبرداری و… انجام دهند. اما بهزودی، شد مرجع خبر. وقتی به ارشاد اطلاع دادیم، دست به چنین کاری زدهایم، فورا برای ما کارت خبرنگاری جشنواره صادر کردند. خیلی استقبال کردیم، از جشنواره عکاسی کردیم و سیدی این عکسها را به اسم ایراناکتور تهیه کردیم و آنها را فروختیم. روش فروش به این صورت بود که پول را برای ما واریز میکردند و ما سیدی را با پیک برای مشتری میفرستادیم. شاید یکی از اولین فروشگاههای الکترونیک کشور از اینجا شروع شد. این اتفاق مربوط به سال 80، 81 است. آن زمان چند ایده برای ایراناکتور داده شد که مهمترین آن، انسایکلوپدیا بود.
آن دوره یاهو در سایت خود قسمتهای مختلفی درست کرده بود؛ قسمت خبر، سینما، کتاب، سرگرمی و… ما از آن ایده گرفتیم و همین را در ایراناکتور پیاده کردیم، ایراناکتور سینمای ایران، ایراناکتور فروشگاه، ایراناکتور هنرپیشهها و… همین طور قسمتهای مختلف درست کردیم. یکی از کارهای جالبی که انجام دادیم و الان نسخهاش هم وجود دارد، این بود که تمام ضربالمثلهای فارسی را تایپ کردیم و در سایت گذاشتیم. همین طور شعر شعرای ایرانی؛ دیوان شعر را گذاشتیم جلو رویمان و تایپ کردیم، چون فکر کردیم اینجا همه چیز در مورد فرهنگ ایران را میتواند داشته باشد.
|
اسم سایت چه بود؟
همان ایراناکتور. بعد از آن با آشنایی با آمازون داتکام متوجه شدیم، میشود با همین امکانات فروشگاه الکترونیک ایجاد کرد، فقط کافی بود اطلاعات را بگذاریم، آن زمان بیشتر اطلاعات از گوگل جمعآوری میشد. مردم سرچ میکردند و ما هم سفارش را از طریق پیک میفرستادیم. وقتی این تصمیم را گرفتم یک دامین خریدم با عنوان efeh.com چون چهار حرفی بود و با حرف E شروع میشد، فکر کردیم جالب است. چهار صفحه در آن درست کردم و چند کتابی که داشتم را در آن قرار دادم. بهخاطر دارم با خودم گفتم تا اولین سفارش بیاید میخوابم، بنابراین پاپآپش را گذاشتم روی ایراناکتور، ساعت دو بامداد اولین سفارش آمد؛ دقیقا نمیدانم اواخر سال 81 یا اوایل 80 بود که efeh.com کار خود را شروع کرد.
چه محصولاتی در سایت بهفروش میرسید؟
کتاب. با کتاب و سیدیهای ایراناکتور کار را شروع کردیم، اما بهسرعت با همه افرادی که میتوانستند محصولی برای ما تامین کنند، تماس گرفتیم. سایت efeh بهسرعت آمد جواهرات نیمهقیمتی مثل عقیق، مروارید، یشم و… برای فروش در سایت قرار داد. همین طور در مورد فروش کتاب و سیدیهای مجاز فعالیتمان خیلی خوب بود. ما از یونیسف نمایندگی گرفتیم برای فروش اسباببازی. سال 85 موفق شدیم اسپانسر برنامه جهانی غذای سازمان بینالملل شویم.
آنها نرمافزاری به نام foodfors داشتند که یک بازی آموزشی بود. در قالب بازی ماموریتهای برنامه جهانی غذا را شرح میداد . ما هم آمدیم بهجای اینکه به آنها کمک مادی کنیم، این بازی را ترجمه و صداگذاری فارسی کردیم در نتیجه آنها هم یک سال اجازه اسپانسری به سایت efeh.com دادند. سالهایی که در مورد آن صحبت میکنم، بهگونهای بود که هر تصمیمی که میگرفتید، قابلاجرا بود؛ بازار بهگونهای بود که همه با هم ارتباط میگرفتند و به یکدیگر اعتماد داشتند.
چه کسانی بودند، چه سایت و چه برندهایی آن زمان در فضای اینترنت فعال بودند؟
این سمتی که من عرض میکنم، سمت مشتریهایمان است. آدمهای خیلی متفاوتی بودند. نمیدانم واقعا چگونه به ما اعتماد و پول به حساب ما واریز میکردند. ما از دورترین شهرستانها هم مشتری داشتیم. در تمام طول فعالیت سایت efeh هیچگونه شکایتی نداشتیم. همین طور ایراناکتور با توجه به اینکه کار مالی انجام میداد، کار اطلاعات هنرمندان را انجام میداد، هیچگاه شکایتی نداشتیم. آن زمان همه چیز در یک فضای مبتنی بر احترام و اطمینان بود؛ پول واریز میشد و محصول برای مشتری فرستاده میشد، اما متاسفانه الان فضای نااطمینانی و شکایت و… حکفرماست. واقعا نمیدانم سروکله این همه اشتباه در فضای کسبوکارهای آنلاین از کجا پیدا شده است.
پس ایراناکتور سیدی و عکس هنرپیشهها را میفروخت؟
بله، کار مالی ما در آنجا صرفا سیدیهای خود ایراناکتور بود. بیشتر چیزهایی که ارائه میکردیم مجانی بود، چون میخواستیم از طریق گرفتن تبلیغات درآمدزایی کنیم. اما متاسفانه در سال 86، کمیته مصادیق محتوای مجرمانه، سایت ما را فیلتر کرد. البته خیلی از سایتهای آن دوره را یک بار فیلتر کرده بودند.
چه سالی فیلتر شدید؟
سال86
ایراناکتور از سال 81،80 کارش را شروع کرد و تا سال 86 فعالیتش ادامه داشت؟
در این سالها بازدیدکنندههای زیادی داشتیم. عدهای میآمدند و میخواستند مطالبشان را در سایت بارگذاری کنیم و سایت از وجاهت برخوردار بود. آن زمان یک مدل از بیبیسی الهام گرفته بودیم؛ یک نرمافزار نوشته بودیم که خبرهایی که در طول روز کار میکردیم، ساعت پنج بعدازظهر به همه کسانی که عضو خبرنامه بودند، ایمیل میشد و همین کار به جذابیت سایت افزوده بود. آخرین خبری که در ایراناکتور هست، مربوط به فوت آقای ملاقلیپور است. بعد از آن، سایت فیلتر شد. این موضوع (فیلتر کردن) خیلی به من برخورد، حتی بعد از اینکه رفع فیلتر شدیم، سایت را باز نکردم. حتی چند بار تماس گرفتند، گفتم شما باید عذرخواهی رسمی کنید، به هر حال آن موقع جوان بودم و مناسبات و شرایط را درک نمیکردم، اما احساس میکردم در جایی که هیچ نظارتی نبود، ما آبروی اینترنت در ایران بودیم.
آن زمان خیلی از سایتها که خارج از کشور مدیریت میشدند بهدلیل نبود سیستم فیلترینگ برای حاکمیت آن زمان دردسرساز شده بودند، چراکه نمیدانستند با این حجم از اطلاعات چه کار کنند. متاسفانه کسی از ما تقدیر نکرد. ما اطلاعات را ترجمه میکردیم، عکسها را مطابق فرهنگ کشورمان انتخاب میکردیم و… اما فیلترکردن سایت ما، سیلی بدی بود. رفتار مایوسکنندهای بود، نتیجهاش هم این شد که سایت بهطور کلی تعطیل شد، شاید اگر سایت بود رزومهای برای کشور بود؛ اینکه 20سال در مورد سینما سایت داشتیم. شاید یک چیزی مثل آیامدیبی داشتیم در مورد فرهنگ و هنر فارسی و ایرانی.
دیگر ایراناکتور به فعالیت خود ادامه نداد. افه چه شد؟
افه تقریبا تا سال92 ادامه داشت. البته آن زمان هم مشکلی که در مورد افه وجود داشت، بحث مالیات بود. ما برای گرفتن کد مالیات اقدام کردیم، چراکه معتقد بودیم باید قانونی رفتار کنیم تا مشکلی پیش نیاید. بهخاطر دارم زمانی که من اداره مالیات رفتم با صحنه خیلی بدی مواجه شدم. اولا ممیز مالیات اصلا درکی نداشت که یک بیزینس میتواند هم کتاب، هم جواهرات، هم لوازم آرایشی و هم اسباببازی و… بفروشد و نمیتوانستند با توجه به جدولی که داشتند، مقدار مالیات، میزان درآمد و… را مشخص کنند. آمدند از فروش ما درآمد گرفتند؛ حرکت عجیب و ترسناکی بود. حالا بر چه اساسی؟ به یاد دارم آن زمان با شرکت پخش شکوفا کار میکردیم که محصولات نیوآ را داشت و شرکت تهرانبوران که محصولات ژیلت.
این شرکتها فاکتورهای قانونی ما را رد کرده بودند، اسم شرکت ما را درآورده بودند و براساس آن رسیدگی میکردند. مامور مالیات تمام فروش را درآمد گرفت، ضربدر مقیاساش کرد. بهعنوان مثال، در کتاب اداره مالیات 38درصد حاصل از خریدوفروش در حوزه آرایشی بود. 38درصد را ضربدر آن عدد میکردند، مبلغی که بهدست میآمد تقسیم بر 25درصد میکردند، مالیات خالص شما بهدست میآمد. ما گفتیم مغازهدار کرم نیوآ را پشت ویترین میگذارد و میفروشد، اما ما برای فروش آن، سیصد کیلومتر خیابانهای داخلی تهران را کاور کردیم و از کسی هزینه موتورسوار نگرفتیم، در حالی که کسی در مغازه هزینه هاست، دامین، تبلیغات، عکاسی و… پرداخت نمیکند، شما چطور با این جدول برای ما مالیات وضع میکنید؟ که متاسفانه حرف ما بهجایی نرسید.
در حال حاضر خودم نماینده صنف هیئتهای بدوی مالیات هستم. هنوز بعد از 15سال اوضاع تغییری نکرده است. فکر میکنم آن زمان حق داشتیم بترسیم و باید خودمان را از این خطر دور نگه میداشتیم. سال 92، دیجیکالا رشد کرد و سایتهایی مثل چاره وجود داشت و توانستند سرمایههای زیادی را اینوست کنند و دیگر رقابت با آنها معنایی نداشت. واقعیت این است که ما بازی را واگذار کردیم؛ هم به این دلیل که توانایی مواجهه با سیستم اداری و دولتی را که بهانحای مختلف سروکلهشان پیدا شده بود را نداشتیم. هم بهخاطر اینکه سرمایههایی که به بازار آمده بود، کار را به سمتی میبرد که دیگر رقابت معنایی نداشت.
|
به سمت جذب سرمایه نرفتید؟
هیچوقت.
سرمایهگذار هم سراغ شما نیامد؟ سال92،91 شروع ماجرای ویسی و شتابدهی و… بود.
اتفاقا پیشنهاد داشتیم، اما تز ما آن زمان این بود که ما کار نسبتا پرسودی داریم و میتوانیم وام بگیریم و هزینههایش را بدهیم و خودمان رشد کنیم.
الان فکر میکنید این ذهنیت درست بوده یا اشتباه؟
واقعا نمیدانم.
وام هم گرفتید؟
خیر
سرمایه چطور؟
هیچوقت
اگر بخواهیم بین وام و سرمایهگذار، یکی را انتخاب کنیم، طبیعتا سرمایهگذار کمک بیشتری میکند. یعنی اگر طرف مقابل شما ویسی باشد و هرقدر هم بازاری و کاسب باشد بهتر است که دولت و بانک طرف حساب شما باشد. آیا الان حس پشیمانی دارید که افه میتوانست نیمچه دیجیکالایی برای خودش باشد و ای کاش جذب سرمایه کرده بودید، چراکه بازار بکر بود و رقیبی نداشتید. اگر برگردید به آن سال این کار را انجام میدهید؟
آن موقع نسبت به این موضوع شک داشتم، اما الان مطمئن هستم که انجام نمیدهم به دو دلیل: الان مثلا شرکتی که در دیجیکالا سرمایهگذاری کرده، ممکن است تغییر مدیریت دهد، یعنی تغییر ماهیت، آن وقت دیجیکالا کنترلی ندارد که سهامش دست چه اشخاصی است، در حالی که سهامش در بیرون از هیئتمدیره، معامله میشود. شاید آن روز، اعتدال قصه ما باشد. برای من مهم است که چه کسانی در هیئتمدیره هستند و با چه کسانی شریک هستم، شاید تفکر من، کمی سنتی باشد. واقعیت این است که نمیتوانم یک شرکت را متصل کنم به یک ایده. به نظرم این مسیر یکسری حلقههای مفقوده دارد، اینکه یک استارتاپی بشود شرکت به این بزرگی و با این قالب سرمایهگذار و هیئتمدیره.
دلیل دوم هم این است که ما داریم در مورد یکی، دو برنده صحبت میکنیم. شما میدانید چقدر از تلفنهایی که زده شد، الان اسمشان هم وجود ندارد. درست است الان من کوچک ماندم. مجموعه منظومهنگاران یک مجموعه 60نفره است. در تمام این سالها با مسائل مالی دستبهگریبان بودیم. اما دستاورد این اتفاقات چیز کمی برای ما نیست و اگر افراد دیگری در هیئتمدیره بودند قطعا اجازه نمیدادند ما در این جهت حرکت کنیم. در هر حال ما مسئولیتش را پذیرفتیم و به طرف خلاقیت خودمان پیش رفتیم و خودمان مسئول آثار و عواقبش هستیم. در آن شرایط مشخص نبود برای ما چه اتفاقی خواهد افتاد.
آن زمان چه کسانی سرمایهگذار بودند، به جز کسانی که الان هستند و آنها را میشناسیم؟ میخواهم بدانم از لحاظ تاریخی اولین کسانی که به فکر سرمایهگذاری در کسبوکار آنلاین افتادند چه کسانی بودند.
فکر کنم افرادی که شما اسم آنها را نشنیدید کسانی بودند که بهصورت شرکت ثبتی مثل آقای رحمانی وارد موضوع نشدند. درواقع افرادی بودند که پولی داشتند و شنیده بودند سرمایهگذاری در اینترنت پرسود است، آمدند سرمایهگذاری کردند و رفتند. بهخاطر دارم هود بیمکث، مجموعهای را درست کردند و در همه بیزینسها وارد شدند و یک کلمه «ها» در آخر همه آنها میگذاشتند. مثل آژانسها، مسکنها و… آنها واقعا یک سرمایه خوبی آورده بودند و در این حوزه فعالیت داشتند، طبیعتا بهانحای مختلف به ما پیشنهاد میدادند. اما سال 91، 92، مفهوم ویسی با آقای رحمانی اتفاق افتاد. از آنجا به بعد ترند بازار خیلی تغییر کرد و اتفاقات بزرگی رخ داد، اما آثار و عواقبش حداقل برای ما بین سالهای 90 و 91 اتفاق افتاد، دیگر رقابت با سرمایه زیادی که آمده بود مفهوم نداشت به همین دلیل ما هم فیلد کاریمان را عوض کردیم.
پس شما افه را هم بهدلیل مسائل مالیات و مالی کنار گذاشتید، از بازه زمانی 79 تا 92 یعنی تقریبا 13 سال کار فروش آنلاین انجام دادید؟
ما همزمان با سایت افه، یعنی یک سال بعد از افتتاح این سایت، یک سایتی طراحی کردیم بهنام namayeshghah.com . نمایشگاه، یکی از سایتهای قدیمی کشور است و فرازونشیبهای عجیبوغریبی داشته است. ما معتقد بودیم میتوانیم نمایشگاه بینالمللی را بیاوریم در فضای آنلاین، بنابراین این دامنه را خریدیم. ما کلمه غرفه مجازی را درست کردیم، چون فکر کردیم همه میتوانند محصولات خود را آنجا بگذارند. چیزی که الان بهعنوان B2B خیلی مطرح است و شیرمارکتی بزرگی است که متاسفانه در ایران به اندازه کافی به آن پرداخته نشده است.
در تمام این سالها نمایشگاه با ما بود. یک گروه چابکی در خارج از مجموعه خود درست کردیم، ما برنامهنویسی و طراحی روز انجام میدادیم، اما کار فروش آنجا انجام میشد. در حقیقت یکی از دلایلی که شرکت ما شکست نخورد، وجود سایت نمایشگاه بود. ما با مجموعه متفاوتی بیرون از خودمان ارتباط گرفتیم برای آنها سایت طراحی میکردیم. با طراحی سایت متوجه شدیم که چقدر نیاز است به توسعه پلتفرم بیرون از ساختار شرکتهایی که بهنوعی استارتاپ بودند. ما تا سال 91، 92 سایت نمایشگاه را هم داشتیم و محصول آن غرفههای مجازی بود. مثلا A تومان از یک شرکتی میگرفتیم و محصولاتش را دیتااینتری میکردیم، همزمان هم در سایت نمایشگاه به نمایش گذاشته میشد و هم میتوانست سایت خودش را داشته باشد. یعنی عملا در پنل یکپارچه ورود داده انجام میشد و در جاهای مختلفی از آن استفاده میکردند.
سایت نمایشگاه چه شد؟
این سایت با دامنه namayeshgah.ir هنوز هم هست.
مطالب مرتبط:
مجیدآنلاین دایناسوری که منقرض شد! چت کردن در سنه ۱۳۶۵! اینترنت ملی، استارتاپها را آچمز کرد وبلاگها، دروازه ورود ایرانیها به وب بودند
ببینید یک اتفاقاتی میافتاد که پیامآور یکسری خبرهای جدید بود. ما وقتی از تاریخ موضوعی صحبت میکنیم باید همه ابعاد آن را چه مثبت و چه منفی بگوییم. اولش که عدهای رفتند و از محتوای غیراخلاقی استفاده کردند که این کار باعث شد ذرهبین خیلی از نهادها و تفکرات روی این بیزینسهای آنلاین هم قرار بگیرد که خیلی به ما لطمه زد. در همان سال 82،81 که ما داشتیم تلاش میکردیم مطلب ارائه کنیم، عدهای یک کانالی پیدا کردند که هیچ کنترلی روی آن نبود و مطالب غیراخلاقی را نشر دادند و این موضوع ترند شد و دردسر ایجاد کرد. ضربهای که بیزینس خورد مقداری بهخاطر این مسئله بود. تقارن این موضوع با افرادی که با اینترنت بیزینس و صادقانه کار میکردند برای همه دردسر درست کرد و خشک و تر با هم سوختند. در مقابل شرکت رجا وارد میدان شد. سال 83 شرکت رجا با همکاری بانک سامان، اولین مدل پرداخت الکترونیک کشور را پایلوت کرد. به این صورت که فرد میتوانست با کارت بانکی خود از سایت رجا بلیت آنلاین خریداری کند.
این اتفاق بسیار خوبی بود. فکر میکنم ما برای سایت افه در سال 84، گیتوی پرداخت را گرفتیم، وقتی راهاندازی شد فروشها هم شروع شد. قبل از این سیستم کارت به کارت بود. ما سال 84، اما شرکت رجا فکر کنم سال 83 این سرویس را لانچ کرد. این اتفاق بُعد خبری داشت و خاطر نگران برخی را آرام کرد، چراکه دیدند در این حوزه اتفاقات خوبی هم در حال رخ دادن است. برای مثال، در ایام نوروز برای خرید بلیت بازار سیاه ایجاد میشد که این کار خیلیها را خوشحال کرد و توانست مشکلات بسیاری از افراد را حل کند. آن سالها سایت ایستگاه در حوزه آگهی بسیار خلاق بود. رئیس سایت ایستگاه آقای کیانی بودند که بهصورت سنتی به فعالیت خود ادامه میدهند. یک سایتی هم بود به نام نیک صالحی که آن زمان یک تعریف اخلاقی از سرگرمی داشتند. این سایت، هم سرگرمکننده بود و هم پربیننده و منبع درآمد این سایت فقط از طریق تبلیغات بود.
وقتی که شما شروع کردید، یعنی سالهای 80،79، السابقون شما چه کسانی بودند که شما از آنها الگوبرداری کردید؟
واقعا سایتهای سینما و چاپ ما اولین هستند، اما در مورد سایت نمایشگاه، بهترین ملاک مقایسه در بحث سئو، برای ما سایت ایستگاه بود.
به نظر شما اولین فروشگاه آنلاین چه شرکتی بود؟
نمیدانم. فکر کنم افه بود. البته یک شرکتی بود برای آقای دلالزاده به نام نمابازار که مدل آن بهصورت فروشگاه نیست و کار آن اطلاعرسانی و تبلیغات بود و قبل از نمایشگاه شروع کرد.
وظیفه جایگاهی که شما بهعنوان صندوق شکوفایی و نوآوری بهوجود آوردید، چیست؟ این کار برای من شرم دارد. همین معاونت به من مجوز دانشبنیاد داده.
|
بنابراین زمانی که شما آمدید یک سایتی به نام نمابازاروجود داشت که کار آن تبلیغات و آگهی و… بود.
بله. البته نمیشود گفت کدام اول آمده. اما وقتی سایت نمایشگاه ران شد، سایت نمابازار بود.
سایت نمایشگاه چه سالی ران شد؟
یک سال بعد از افه، فکر کنم سال 83.
یعنی اول ایراناکتور راه افتاد؟
نه، اول چاپ در سال 79؛ chaap.com. الان هم این سایت را داریم. دیاناسهای شرکت به یادگاری از اولین دامنهای که خریدم هنوز هم chaap.com است. سال 80، ایراناکتور آمد و سال بعد از آن افه و سال 82 سایت نمایشگاه. شاید ممکن است تقدم و تاخر دامینهایشان جابهجا باشد. من در مورد زمان راهاندازیشان صحبت کردم.
برگردیم به سال 92 به بعد. سایت نمایشگاه را که دارید. ایراناکتورهم که تعطیل شد. بعد از 92 چه کار کردید، کماکان در فضای کسبوکار آنلاین بودید؟
بگذارید من یک توضیح مختصر بدهم. ما در تمام این سالها ضرر میدادیم. اما برای خیلیها سوال شده بود، شرکتی که این همه سال ضرر میدهد چطور هنوز امیدوار است و چرا هنوز کار میکند؟ واقعیت این است که ارتباطی که بهواسطه سایت نمایشگاه بهوجود آمد، ما توانستیم برای شرکتهای مختلف سایت طراحی کنیم و متوجه نیازهای آنها شویم که هزینههای خود را از این طریق تامین کردیم. چون طبیعتا پولهایی که بابت تبلیغات در ایراناکتور میگرفتیم، میتوانست هزینههای ما را پوشش دهد، نه فروش الکترونیک در سایت افه. باز باید برگردم به عقب. ما از سال 87، به این نتیجه رسیدیم که ابزاری تهیه کنیم که افراد بهسادگی بتوانند سایتشان را درست کنند. ما متوجه شدیم ابزارها ناکارآمد هستند.
بزرگترین مشکل چیست؟ اگر شما نیروی خوبی داشته و به او آموزش داده باشید، فورا از جاهای دیگر پیشنهاد خواهد داشت و عملا ایستایی وجود نخواهد داشت. خطر دومی که وجود داشت این بود که نسخههای نرمافزارها در حال تغییر بود و ترند بازار در مورد زبانهای برنامهنویسی عوض میشد. بهعنوان مثال، الان دوستانی در اکوسیستم هستند مانند آقای طالبی که از سال 83،82 تا 86 با شرکت ما همکاری دارند. ایشان یکی از کسانی بود که در زمینه اسپی کلاسیک خیلی خوب کد میزد. وقتی داتنت آمد و بحث سیشارپ یا نوشتن اِسپیدات نت مطرح شد، نیرویی که در این زمینه کار کرده و خبره است را نه میتوان گذاشت کنار و نه میتوان همراه کرد، چون آموختن یک زبان، آموختن یک علم است. اگر منطق آن زبان عوض شود، مجموعه را عقب میاندازد.
این اشکالات باعث شد ما به این فکر بیفتیم که مسائلی که در بازار است، تنها گزینه نباشد. اینکه من فردی را بیاورم و منتظر باشم یک سال به خبرگی و مهارت برسد و با مثالهایی که عرض کردم، او را از دست بدهم. به همین دلیل فکر بسیار عجیبی کردیم؛ نه دیگر به نیازسنجی بازار اهمیت دادیم و نه فاکتورهای علمی که افراد رعایت میکنند، بنابراین آمدیم براساس نیاز خودمان ابزار تولید کردیم. برای مثال، چهار نفر از مشتریهای ما میخواستند همزمان برای B2B مانتیور وارد کنند.
چون ما خودمان بهجای مشتری دیتااینتری میکردیم، متوجه شدیم زمان به هدر میرود، چون ما چهار بار یک مانتیور را دیتااینتری میکنیم، در صورتی که بهعنوان مثال، مانتیور را شرکت الجی یا سامسونگ تولید کرده و ماهیتا یک چیز هستند، بنابراین متوجه شدیم اگر بیاییم و یک دیتابیس بزرگی از تمام محصولات، حداقل محصولاتی که به ما رجوع میشود را داشته باشیم، صرفهجویی میشود. عدد در مورد کیبورد، مانتیور و موبایل خیلی بالا بود. شاید در یک مقطع زمانی هزاران نفر اینها را از ابتدا دیتااینتری میکردند و براساس نفرساعت متوجه شدیم؛ بازاری وجود داشت که با صرفهجویی میتوانست منافع خیلی زیادی برای هر دو طرف داشته باشد.
ابتدا آمدیم از پرمصرفترینهای سایت نمایشگاه آمار گرفتیم و تبدیل به رفرنس کردیم. آن زمان نمیدانستیم یک پروژهای به نام schema.org در دنیا کلید میخورد و آقای تیم برنرزلی که سایت www.w3.org را دارد، میگوید دنیا به سمت وب معنایی میرود. ما براساس فکر و کانسپت ذهنی خودمان به این نتیجه رسیده بودیم که اگر ما یک مانتیور الجی را با یک مانتیور سامسونگ یا مانتیور مارک دیگری دیتااینتری میکنیم بهتر است اینها از لحاظ سوالات با هم یکی باشند، بنابراین سوالات را یکسانسازی کردیم و اصطلاحا از یک اسکمای مشخصی برای کارمان استفاده کردیم.
این قضیه باعث شد کسانی که به مجموعه ما میآمدند و توقع دیتااینتری داشتند، باید به سوالات مشخصی پاسخ میدادند. این کار مقایسه را آسانتر میکرد. بعدها متوجه شدیم نام این روش سمنتیک وب است. زمانی که اسکیما درست شد و توانستیم این ترکیب را در دیتابیس بهدست بیاوریم، به این نتیجه رسیدیم که برای توسعه آن به یک زبان جدیدی نیاز داریم. حال کسی که با اسکیمای میخواست کار کند و بتواند سایتش را توسعه دهد باید زبان هم برای آن درست کند. اینجا کلید نوشتن زبان Basiscore زده شد. پروسه 10ساله زبان Basiscore از اینجاست که ما دیتابیس اسکیمابیس خودمان را طراحی کردیم و نیاز به زبان داشتیم که آمدیم ابزارش را درست کردیم که زبان Basiscore استارت خورد.
در چه سالی و با چه برندی به بازار آمد؟
تا الان فقط در مجموعه خودمان از آن استفاده کردهایم.
|
پس به چه دردتان خورد؟ یعنی شما از این وب معنایی درون شرکتی که درست کرده بودید که دیتابیسی پشت آن وجود داشت که امکان مقایسه را آسان میکرد، درآمدزایی کردید؟
نه لزوما. ما یک ابزار را توسعه دادیم و تمام مشتریهایمان را آرام آرام مهاجرت دادیم روی این ابزار. وقتی مشتری به شرکت شما اعتماد دارد، معمولا انتخاب نمیکند شما با چه ابزاری توسعه میدهید. او طبق استانداردها وب میخواهد و از همه مهمتر سایت او در سئو موفقتر باشد. وقتی ما این امکانات را دادیم و گفتیم با Basiscore توسعه میدهیم، مشتری میگفت برای من فرقی نمیکند، با هر چیزی که صلاح میدانید، انجام دهید، فقط پاسخگوی من باشید. این قضیه برای ما یک فضایی ایجاد کرد که این کار را بهصورت پایلوت انجام دهیم و پیش ببریم.
یعنی شما از طراحی وبسایتهایی که انجام میدادید بهعنوان یک ابزار درونسازمانی استفاده میکردید؟
بله، دقیقا
از سال 92 به بعد بیزینس شما بیشتر روی خدمات طراحی متمرکز شد؟
بله. تحلیل و طراحی و ارائه سرویسهای تحت وب.
مشتریهایتان چه کسانی بودند؟
تمام کسانی که بهواسطه تامینکنندگی در سایت افه یا بهصورت غرفهداری در سایت نمایشگاه با مجموعه ما ارتباط گرفته بودند.
تقاضایشان چه چیزی بود؟
اینها فروشگاههایی میخواستند با پیچیدگیهای عجیبوغریب. بهعنوان مثال، فرض کنید یک شرکتی وجود دارد ابزاری برای لولهکشی پتروشیمی ارائه میکند. اینکه سایز، تحتفشار، جنس و… چه چیزی باشد، با یکسری سوالات و فرمهای پیچیدهای میخواستند این مسیر را قیمتگذاری کنند. شاید تا همین امروز هم مجموعههای دیگر در این حوزه خیلی ورود نکردند. اما مجبور بودیم با اقلام صنعتی و الگوریتمهای نسبتا پیچیده سایتی طراحی کنیم که در این حوزه بتواند پیشفاکتور ارائه کند. ما بیشتر در حوزه صنعتی، گردشگری و ساختمان خوب کار کردیم و توانستیم با ابزارهایی که درست کرده بودیم پاسخگوی نیازهای مشتریانمان باشیم.
در این چند سال چه تعداد مشتری داشتید و چقدر سایت طراحی کردید؟
چند وقت پیش که من به سایت webhosting.info رفتم دیدم هزار سایت ما در آنجا وجود دارد. حالا در این بین ممکن است سایتهایی باشند که ریدایرکت شده باشند. یا چند سایت باشند که بهدلایلی کپی هم باشند، اما آمار بیش از هزار سایت وجود دارد.
در حال حاضر اسم برند شما چیست؟
منظومهنگاران. وقتی در سال 92 به این نتیجه رسیدیم که در حوزه B2C توفیقی نمییابیم چند کار انجام دادیم؛ مدل شرکت را به مدل هلدینگ تغییر دادیم، یعنی با مجموعههای کوچکی که در شرکت کارهای تخصصی انجام میدادند، یک شرکت حقوقی ثبت کردیم. مثلا شرکت منظومهنگاران وب، مجموعهای بودند که در زمینه گردشگری با ما فعالیت میکردند که بعدها از ما جدا شدند. ما سهامدار آنها هستیم و مالکیت سهامشان با ماست. آنها هم بهصورت چابک در این حوزه فعالیت میکنند. شرکت بعدی منظومهنگاران نت است که باز ما سهامدار هستیم و آنها در حوزه صنعتی به مشتریان خود سرویس میدهند. درواقع ما برای آنها تامین نرمافزار و دانش میکنیم و آنها بهعنوان خدمات به مشتریان خود ارائه میکنند، بنابراین یکی از اتفاقات مهم در منظومهنگاران، بحث تغییر ماهیت شرکت است. ما تصمیم گرفتیم بهجای اینکه شرکت، بهشکل عرضی بزرگ شود، مدل جدیدی را پیادهسازی کردیم.
|
آنطور که از صحبتهایتان متوجه شدم، یک جورایی بیخیال کسبوکار فروش آنلاین شدید و عملا آن بخش را گذاشتید کنار؟
اگر بخواهم صادقانه بگویم ما تصمیم گرفتیم یک کار علمیتر انجام دهیم، چون فروش آنلاین حال ما را خوب نمیکرد. کار بهجایی رسیده بود که فرد با انتخاب چند قالب، از فردا فروشگاه اینترنتی داشت و دولتیها هم امتیاز میدادند به این صورت که اگر اسالال داشته باشید دو ستارهاید و اگر فقط آدرس داشته باشید یک ستاره، یعنی احراز هویت شد ملاک اینکه چه وبسایتی معتبر است. از اینجا بود که کلاهبرداری و فروش اجناس فیک باب شد. همان موقع احساس کردیم جای ما در این بازار نیست، البته توانش را هم نداشتیم. چون نه آنقدر سرمایه داشتیم که بتوانیم با رقبای خود رقابت کنیم و نه میتوانستیم در سطح پایین با رقبایی که بهوجود میآمدند، کار کنیم.
اخیرا یک گردوخاکی بهپا کردید. شما معمولا آدم کمهیاهویی هستید. با اینکه در تاریخ کوتاه کسبوکار آنلاین سابقهدار هستید یکهو یک حرکت رونالدینیویی زدید! جریان سیستم عامل ملی چه بود این وسط؟
داستان به این شکل بود که از معاونت علمی با ما تماس گرفتند و گفتند ما میخواهیم از شرکتهای دانشبنیان خبر تهیه کنیم. سوال کردند شما چه کارهایی انجام دادید، من هم تمام کارهایی را که تاکنون انجام داده بودم شرح دادم. فرد مصاحبهکننده، آدم فنی نبود و شغلش گرفتن خبر بود. من سعی کردم با ادبیات خیلی ساده وبسرور ایرانی را به او توضیح دهم. سوال کرد نسخههایی که استفاده میشوند، چه؟ گفتم غیررسمی هستند، منظور از نسخههای غیررسمی، یعنی هک شدهاند. ایشان خبر را برای من فرستادند و من ادبیات آن را تصحیح کردم و برای او فرستادم، اما ایشان نسخه ادیت نشده را در سایت معاونت علمی گذاشت و چون این سایت معتبر است همه خبرگزاریها و روزنامهها این خبر را کار کردند.
شما گفته بودید سیستمعامل بومی طراحی کردید.
من در طول دوران حرفهایام به هیچ عنوان از کلمه ملی استفاده نکردهام، چراکه یک تعریف مشخصی دارد و همه ما به آن واقف هستیم. در مورد کلمه بومی هم بعید است در این مصاحبه از این واژه استفاده کنم. البته در جاهای دیگر از این کلمه مشخصا استفاده کردم. من آن موقع هم گفتم اگر من اشتباهی کرده باشم در معنای برداشت کلمه، میآیم و عذرخواهی میکنم و مسئولیت صددرصدی کلمه بومی را میپذیرم.
من اینگونه استدلال کردم؛ گفتم ما کلمه بومی را با افتخار در محصولات بهجای made in iran استفاده کردیم، چون زبان ساخته نمیشود، چون زبان یک خلاقیت است و آرام آرام کامل میشود و هیچوقت هم تمام نخواهد شد؛ هر روز فیدبک میگیرد و توسعه مییابد. طراح زبان وبنویسی زبان بیسیسکر ایرانی است و کسانی که این برنامه را نوشتن ایرانی هستند و بازاری که از آن استفاده میشود در ایران و منافع آن برای ایران است. چون این زبان مثل زبان پیاچپی اسکریپ است، بهتر است بگوییم زبان وبنویسی.
این برنامهای که شما نوشتید واقعا کار خیلی مهم و سختی است؟ آیا مجموعههای دیگر هم بنشینند و کار کنند، میتوانند چنین برنامهای را بنویسند؟
روزی یکی از دوستان گفتند افرادی که در دانشگاههای خوب درس خواندند، میتوانند زبان بنویسند. در هر حال من، در دانشگاه خوب درس نخواندم و هیچ ادعایی در این زمینه ندارم، یا اینکه بگویم این طرح حاصل تحصیلات آکادمیک است. ما فقط یک نیاز را شناسایی کردیم و برای آن ابزار نوشتیم. ما فقط ادعای خلاقیت داریم. به نظر من، هر مجموعهای براساس نیاز خود ابزاری درست کند میشود بوتاسترپ و…
خیلی از فعالان صنفی اکوسیستم ادعا کردند آقای اعتدالمهر را میشناسیم و او کسی نیست که بیاید به طرحی واژه ملی بچسباند تا وام بگیرد و… دقیقا نکته این است که عدهای مثلا میگویند تلگرام بد است و میبینیم دو تا آقازاده پیدا میشوند و ادعا میکنند مسنجر بومی را بالا آوردیم و چندین میلیارد وام میگیرند و بعد از مدتی، سر از کانادا در میآورند. از بد روزگار صابون اینها به تن شما هم خورد. به هر حال شما هزینه مادی و معنوی صرف این کار کردهاید و بعدش هم که حسابی فحش خوردید! امیدوارم حداقل وامش را گرفته باشید.
به نظر من سلامت در کار یک جاهایی بهدرد میخورد. من با افتخار نوشتم که اگر کسی سندی دال براینکه ما حتی یک ریال از حاکمیت، دولت، دانشگاه ایرانی و خارجی دریافت کردهایم، دارد، ارائه کند و جایزه صدمیلیونی بگیرد. من در ایران متولد شدم و اگر دولت میخواهد کمکی هم کند اتفاقا باید به امثال من کمک کند. حتی گفتم من از ستاری تا جهانگرد حتی یک ریال هم نگرفتم، دوستانی که در اکوسیستم به اندازه سن من تجربه دارند متوجه منظور من خواهند شد. خیلی از کسانی که از آقای جهانگرد وام تکفا گرفتند هنوز هم این رویه را ادامه میدهند. به این صورت که وامی میگیرند و آن را تبدیل به ثروت میکنند. من با خوب و بد این موضوع کاری ندارم. اگرهم کسی بیاید کار ما را ارزیابی کند، خیلی شفاف در صفحه اول سایتم مینویسم مثلا ما دومیلیون یورو گرفتیم برای اینکه سرور تهیه کنیم تا بزرگترین دیتاسنتر جهان را تجهیز کنیم. دوستان بدشان هم نمیآید من بروم با ویسی شریک شوم، پس وظیفه جایگاهی که شما بهعنوان صندوق شکوفایی و نوآوری بهوجود آوردید، چیست؟ این کار برای من شرم دارد. همین معاونت به من مجوز دانشبنیاد داده.
در حقیقت اینها بازیهای کودکانهای است و متاسفم که در بعضی مواقع مخاطب این بازیهای بچهگانه شرکتهایی مثل ما هستند. بهعنوان مثال، عدهای آمدند سیستم عامل ملی را مطرح کردند، پول گرفتند و بعد به لینوکس چند خط فرمان فارسی اضافه کردند و تمام! یا ایمیل فارسی که شرکت ملی پست ماجرای آن را اعلام کرد و متوجه شدیم چه نرمافزاری است و باعث خنده اکوسیستم شد. چند وقت پیش هم خودم مصاحبهای داشتم درباره اندروید ملی. من اصلا چیزی را نگفتم ملی تولید کردهایم. ما فقط کپی جایی نیستیم. ببینید شما در اینترنت میتوانید نمونه هر ساختاری را ظرف چند ثانیه پیدا کنید. بارها گفتم که درست است ما محتوای زیادی نداریم، اما syntax برنامهمان مشخص است.
سرچ میکنید اگر نمونهای داشته باشد، میتوانید بگویید کپی شده. نرمافزار Basiscore بومی است با این تعریف که تمام بهجودآورندگان آن در ایران هستند و منافع آن برای کشور است. با افتخار اگر از هر جای دنیا بیایند و بخواهند از این نرمافزار استفاده کنند با طیبخاطر در اختیارشان قرار میدهیم. بخشی از این پروژه را با لایسنس کریتیو کامنز منتشر کردیم به این معنی که همه میتوانند از آن استفاده کنند و تا ابد برای ما درآمدی نخواهد داشت. مانند ویکیپدیا برای سازندگانش افتخاری است. من هم بهعنوان مسئولیت اجتماعی خود دوست دارم کاری انجام دهم که افراد بتوانند در توسعه آن نقش داشته باشند.
|
ولی سر چنین چیزی اینهمه بدوبیراه شنیدید واقعا! بگذریم… در مورد اسامی که نام میبرم، یک جمله بگویید.
رضا الفتنسب؟
به نظر من اگر رضا الفتنسب نبود آدمهایی مثل من که به هیچعنوان نمیتوانند سیستمهای دولتی را درک کنند و دولتیها هم که نمیتواند ما را درک کند، همین قدر تعامل هم بینمان وجود نداشت. افرادی مثل رضا الفتنسب در این راه بسیار زحمت کشیدند و تعامل بهوجود آوردند.
شایان شلیله؟
به نظر من شایان شلیله در خیلی موارد پیشاهنگ است. خیلی از کارهایی که انجام داده خلاقانه بوده. بهخاطر نتورک قوی که دارد تقریبا در کارهایی که وارد شده موفق بوده.
رضا زرنوخی؟
نمیدانم در موردش چه بگویم.
بامیلو؟
یک اعتراف صادقانه
معاونت علمی؟
سروصدا برای هیچ
وزیر جوان؟
من فالوئر ایشان نیستم و او مخاطبهای خاص خود را دارد. به نظر من، یک سیاستمدار- علمی
فکر میکنید آینده اکوسیستم استارتاپی چه میشود و منتظر چه اتفاقاتی باید بود؟
به نظر من، شرایط اکوسیستم استارتاپی از فضای کپی و چشموهمچشمی و ادا درآوردن از کشورهای دیگر خارج میشود و به سمتی خواهیم رفت که نسخههای واقعا ایرانی را ببینیم. نسخه ایرانی نمیتواند یک موجود متفاوت از اقتصاد ایران و شرایط نفتی و… ایران باشد. هر کشوری این سیستم را برای خود میآورد و در خود هضم میکند و در نتیجه از میوه، شکل و مدلی که از آن میبینیم شکل لوکایز شده آن کشور است. به نظر من، دانشگاه، اقتصاد یا هر چیز را کنار بگذاریم مفهوم خود را از دست میدهد.