در گیگ تاک همایش آینده وب و موبایل سال 97 چه گذشت؟
راستش ما به عنوان رسانهای که میخواد خبرها و نظرها و اتفاقات اکوسیستم استارتاپی ایران رو منعکس کنه باید کمی فرزتر باشیم و خبرها رو سریعتر منتشر کنیم. اما خب تقصیر ما نیست. این پنل گیگ تاک که با حضور جادی میرمیرانی و آرش برهمند و امیر ناظمی (رییس سازمان فناوری اطلاعات؛ باور کنید خودشه، خیلی بچه باحالیه!) باید زودتر از اینها توی آیچیزها منتشر میشد. اما فایل صوتیاش رو مجید علویزاده (همون مجید آنلاین دنیای وب فارسی) خیلی دیر رسوند دستمون. بعد هم که خودتون میبینید این سه نفر چقدر حرف زدن! پیاده کردنش خیلی طول کشید… انیوی (anyway) ما این گفتوگو که خیلی باحال شده رو بی کم و کاست و بدون فیلتر و سانسور و کم و زیاد کردنهای معمول رسانهها منتشر کردیم. اینقدر لحن این سه نفر خوب شده بود که حتی ما بد ندیدیم یه تقلید ریزی هم بکنیم و لید یا همون مقدمه این مطلب رو هم به سبک اونا بنویسیم. اینم بگیم که این دست گفتوگوها جاشون توی اکوسیستم استارتاپی ایران که همه درگیر تعارف و نشستها و دورهمیها و سامیتهای تشریفاتی و پیآری هستن خیلی خالیه.
آرش برهمند: سلام!
جادی: سلام!
آرش برهمند: بچهها موضوع گیگتاک چیه؟ اگه گفتین….!
جادی: موضوع شیرین تحریمهاست.
آرش برهمند: ای بابا، کیها هشتگهای گیگتاک رو دیدهاند؟
(کسی ندیده)
آرش برهمند: ممنونم، حالا اگه بخواید میتونیم بریم راجع به تحریمها حرف بزنیم.
جادی: به من گفتند که حتماً بگم که نشریۀ اتوماسیون مجانی (که در حاشیه همایش توزیع شده) هست. گفتند «بچهها میان نگاه میکنن قیمتش رو که میبینند بر نمیدارند برن». مجانی هست. چون مطرح شد گفتند که بگم.
آرش برهمند: بگذارید چندتا خبر کوتاه بگیم.
جادی: یه کم از هم دوریم.
آرش برهمند: آره، آخه اینجا جای نفر سوم هست. اینطوری شد که نفر سوم هم اومد.
جادی: اون بعداً میاد.
آرش برهمند: یه خبر بگو، مثلاً «یه جوک بگو»!
جادی: امروز یکی از مهمترین شرکتها که از مهمترین برنامهنویسها واسه مهمترین پروژهها استفاده میکنند به همهمون ایمیل داد که «شرمنده، شما ایرانی هستید و دیگه نمیتونید {از سایت این شرکت} استفاده کنید» {اسمش} اسلک (Slack) {هست}. اگر هم اسلک استفاده نمیکنید…. میخواستم بگم برید استفاده کنید ولی خوب… دیگه نمیشه! در واقع این شکل از تحریم بیشترین چیزی هست که دارم میبینم. ما رو دائم از سرویسهای مختلف بیرون میکنند و نمیگذارند استفاده کنیم.
آرش برهمند: دیروز یلدای کارآفرینی بود. آقای جهرمی هم پیام دادند که… میدونید… وزیر دهۀ شصتی داشتن یکی از حسن هاش اینه که پیام یلدایی هم دارید؛ یعنی برای مناسبتهای دیگه اتفاق میافته! آقای جهرمی پیام یلدایی دادند چون خیلی مدرن و جوون هستند.
جادی: فکر میکنم یلدا درازترین شب سال هست.
آرش برهمند: توی پیامش گفته «Winter is coming».
(خندۀ همگان)
آرش برهمند: گفته که…. یه مجموعه دعا کرده… مطمئن نیستم شب یلدا «دعاخورش» خوب باشه، ولی گفته که «امیدوارم سایۀ انحصار از بازار شما دور باشه و اقتصاد شما آفت رانتی بودن رو پیدا نکنه» که معنیش اینه که تا الآن پیدا نکرده، ولی من شک دارم، و گفته که «سایۀ نامیمون شکایت فیلترینگ از کسب و کارهای نوپا دور بشه». الهی آمین!
جادی: بچهها فیلتر نکنین، خیلی کار زشتیه، فرمودند که امیدوارم دور بشه ازتون!
آرش برهمند: آره دیگه، چون خود آقای جهرمی…..
جادی: ولی واقعاً فیلترینگ بسیار بدتر شده، الآن جزو مشکلات خیلی جدیه و خیلی هم داره خط بدی رو میره؛ آنتی فیلترها بیشتر و بیشتر از گذشته کار نمیکنند و هی همه دارند میگن «این فیلترینگ….» خبر بعدی چی بود؟ من عصبانی شدم.
آرش برهمند: آرامشت رو حفظ کن. فقط خواستم بگم که در راستای این که فیلترینگ بدتر شده، پایین که کنار امین ناظمی بودیم…. و الآن دعوتش میکنم بیاد بالا…. یک ربع داشت تلاش میکرد «توئیتهای» بچهها رو بخونه ولی نمیتونست «اوپن وی پی انش» (Open VPN) رو باز کنه. الآن هم هستش و داره نگاهمون میکنه. آقای ناظمی، اون گوشیش رو که اکانت توئیتر داشته جا گذاشته و با اکانت دومش که مال دخترهای جیگر تهرون هست پیامهای شما رو میخونه. میدونید که اکانت دوم شما، هم به لحاظ جنسیت و هم به لحاظ تفکر باید با خودتون تفاوت داشته باشه. البته من ندارم ولی قوانینش رو بلدم. اگه دیدید یکی داره جوابتون رو میده، شگفت زده نشید، رئیس سازمان فناوری اطلاعات هست!
(خندۀ همگان)
آرش برهمند: به نظرم تا اینجا کافی بود. یه خرده راجع به تحریمها و جوابهایی که مردم بهمون دادند حرف بزنیم. یه خبر دیگه هم میخوای بخونی؟
جادی: نه، من لیست خبرهام رو دیدم. «تامبلر» بسته شد، خیلی ناراحت شدیم.
آرش برهمند: تامبلر بسته نشد، یه خرده از دسترس مورد علاقۀ ما دور شد.
جادی: Technically بسته شد! تهران به سمت شهر هوشمند و IOT رفت، خوشحال شدیم.
آرش برهمند: اگه «تامبلر» رو بستهاند، عوضش هنوز «هاب» هست.
جادی: یه چیز دیگه هم هست!
آرش برهمند: آره، توئیتر هم هست.
جادی: نه! یه چیزی به جای تامبلر اومده! واقعاً بیزنس خوبی بود. این که بتونی تمام ماجرا رو بکشی سمت خودت {خیلی خوبه»! شبیه تامبلر هست ولی با C شروع میشه. حالا بگذریم. در مورد IOT واقعاً داریم در مسیر قابل قبولی پیش میریم. حدود 60% از صحبتها رو شنیدیم. اشارۀ کمی به IOT در کشاورزی دیدم. بهش فکر کنید چون بسیار خوبه! نه این که تو خونه، من گلدون هوشمند درست کنم که وقتی گلها در میان آهنگ بزنه! واقعاً تو مزرعه، از IOT خیلی زیاد استفاده میشه و جزو حوزههایی هست که تو ایران هم میتونه خیلی مفید و نسبتاً ارزون باشه و خروجی سریعی بده.
آرش برهمند: ولی الآن واقعاً موقعش هست که ما به عنوان کسانی که تو IT کار میکنیم به سمت کشاورزی بریم چون دیگه به ندرت زمینههایی مونده که واردش نشده باشیم.
جادی: آره، به اسم IOT برین تو و کمکم یه خیاری چیزی بکارید و خوشحال و خندون بیاید بیرون!
آرش برهمند: راجع به تحریمهای خارجی و داخلی داریم با هم حرف میزنیم. الآن موقعش هست که علاوه بر پشت کیبورد نشستن، هنرهای خودتون رو در زمینۀ بیل زدن هم تقویت کنید.
(خندۀ همگان)
آرش برهمند: الآن میخندین ولی سال بعد لازمتون میشه. سال بعد خدمتتون هستم. دیگه چی؟
جادی: من دارم میرم تو تایم لاینم. تو شلوغ کن تا من {تایم لاین} رو ببینم. من میخوام توئیت خودم رو پیدا کنم.
آرش برهمند: بچهها خیلی از شما به توئیت جادی با هشتگ گیگتاک جواب داده بودید. اصرار کردین که حتماً سر هم بنویسیمش. راجع به این بود که پرسیده بود «تحریمها چه تأثیری روی زندگی شما گذاشته؟». در ادامۀ پنل هم میتونید از طریق همون هشتگ «فوم» صحبت کنیم.
جادی: آره، اگه با دست نشون نمیدادی، خودم داشتم سعی میکردم بگم. اتفاقی که میافته اینه.. شماها توی طول مدت مراسم با همین هشتگ FOWM توئیت میکنید و ما سعی میکنیم همۀ سؤالات رو جواب بدیم؛ هم جادی، هم خودم و هم آقای ناظمی که تا لحظاتی دیگه بهمون اضافه میشن. راجع به چیزهای مختلفی حرف زده بودید. جالبه که خیلیها راجع به ارزرمزها یا crypto-currencyها حرف زده بودند.
جادی: آره، این نگرانی خیلی زیاد بود.
آرش برهمند: معلومه که خرید کردینها!
جادی: آره، من یه داستان در مورد کریپتوکارنسی دارم که 4 دقیقه طول میکشه، فکر نکنم وقت بشه که بگم.
آرش برهمند: دو دقیقهاش رو بگو.
جادی: دو دقیقهاش رو بگم؟ یه آقایی بود که میمون میخرید. رفت توی شهر و گفت «من میمون ازتون میخرم». همه رفتند تو {جنگل} شکار کردند و سه تا میمون آوردند به یارو فروختند. هفتۀ بعد اومد گفتش که «امروز میمون رو 5 دلار میخرم». همه ریختند تو جنگل و میمونهای بدبخت رو خِفت کردند و آوردند! بعدش هفتۀ دیگه اومد و گفتش که «اگر دارین هر میمون رو 10 دلار میخرم». دیگه رفتند زیرزمین رو گشتند و از هر جایی که میمون بود خِفت کردند و آوردند فروختند به یارو». بعد یارو هفتۀ بعد اومد و گفت «من میمون میخرم 50 تا». مردم ریختند که برن بفروشند! یارو گفت «من باید یه سفر برم. هفتۀ بعد بر میگردم و پول میمون هاتون رو میدم». بعد دیگه همه متوجه شدند که دیگه میمونی نمونده! زیرزمین و آشپزخونه و همه جا رو گشتند و دیدند دیگه میمونی نیست.
آرش برهمند: مرسی، همین قدر که تعریف کردی کافیه!
جادی: بعد یارو شاگردش اومد و گفتش که «یارو رفته من شاگردش هستم همۀ میمونها دست منه. اگه بخواین هر میمون رو بهتون 40 تا میفروشم که یارو هفتۀ بعد اومد، ازتون 50 تا بخره». مردم ریختند نفری 40 دلار دادند و میمونها رو گرفتند و الآن منتظرند که یارو بیاد میمون هاشون رو بخره. تا حد زیادی مثل داستان کریپتوکارنسی هست. این بازی باعث شد که خیلیها توی اون پیک (Peak) بخرند! یه درس زندگیه! تا آخر عمرتون هیچ وقت توی پیک هیچ کاری نکنید، توی پیک فقط منتظر بشید! ماجرایی که پیش اومد این بود که همه خریدند. خوشبختانه دلار قیمتش خیلی رفت بالا، در واقع این یک سوم شد و اون سه برابر، در واقع یِر به یِر موند؛ تا اخیراً که گفتند در جهان، به خاطر تحریم دیگه کریپتوکارنسیهای شما رو برداشتهاند.
آرش برهمند: یک سری هم اصلاً اکانتشون رو suspend کردند، مثل bitrex و اینها! بچهها کیها اینجا هر شکلی از ارزرمز رو خریدهاند؟ نگران نباشید. الآن دیگه خجالت نداره.
(عدهای)
آرش برهمند: آقای ناظمی، شما نخریدهاید؟ مطمئنید؟
جادی: آقای ناظمی خودشون تخصص «میمون» دارند.
آرش برهمند: من اگه از مقامات بودم از الآن حتماً یک سری بیتکوین (bitcoin) میخریدم.
جادی: اگه از مقامات بودین این رو میگفتین که کسی بخره؟ این هم سؤال مهمی هست.
آرش برهمند: این {آقای ناظمی} تازه جزو مقامات شده، شاید هنوز هم بگه! یه نکتۀ دیگه که خیلیها راجع بهش حرف زدند سرویسهای مختلفی بود {که محدود شدهاند}. اسلک رو مثال زد. دیگه تو چه سرویسهای دیگری اخیراً براتون محدودیت ایجاد شده که احساس کردید ناشی از تحریم بوده؟
— Git-Lab.
جادی: گیت لب واقعاً وحشتناک بود! ما کلی تبلیغ کرده بودیم که «بیاین گیت لب و گیت هاب رو بیخیال بشید، گیت لب خیلی انسانیه» ولی گیت لب «غارتی» زد سرویسها رو بست، و واقعاً آدمها بدبخت شدند. یک مجموعۀ خیلی enterprise ایران رو میشناسم که پروژه شون روی گیت لب بود. من هم موقعی که دارم برنامه مینویسم پروژهام رو Push میکنم اونجا؛ شب اونی که میخواد ایمپلیمنتش (implement) کنه، Pull میکنه و اینور میاد پایین! در واقع وقتی یهو گیت لب رو ببنده و بگه «نمی تونین» اون بانکه که ازش نام نمیبرم کارش دچار پیچیدگیهای زیادی میشه. اینجور چیزها فشار عجیبی آورد. گیت هاب، تیشرتهامون رو هم نفرستاد. گفت «شما تو ایران هستید». ما تو ایران هستیم ولی پُست که دیگه داریم! یه بخش زیادی از این اتفاق هم از خساست اونها نیست، از محافظه کاریشون هست؛ یعنی نگرانند که کوچکترین اتفاقی بیفته و به یه چیزیشون گیر بدند و جریمه شون کنند. ایده شون اینه که «ما با این سکتور کوچیک هفتاد میلیونی کار نمیکنیم. چه کاریه؟».
آرش برهمند: ولی فیلترشون نمیکنند. عجیبه، این آمریکاییها خیلی بیشعورند.
جادی: خارجیها تو این کار خیلی ناتوانند! فکر میکنم در مورد جلیقه زردها هم همین جوری هست؛ اصلاً نتونستند همهشون رو بکشند.
آرش برهمند: حتی ترامپ هم تا حالا جایی رو فیلتر نکرده؛ اینقدر ضعیفه! مورد سومی که خیلیها در توئیتهای جواب جادی نوشته بودند این بود: «مسئلۀ قیمت سختافزار». خیلیها راجع بهش حرف زده بودید؛ این که خیلی نایاب شده و خیلی گرون شده!
جادی: و در عین حال سرویسهایی که میخریم! یکی از کسانی که بیزنس خیلی کوچکی داشتند و هاست میدادند یا بیزنس بزرگ داشتند و هاست میدادند، ناگهان قیمت هاستها سه برابر شد و بعد هم دیگه بهشون سرویس نمیدادند. این هم ماجرای خیلی پیچیدهای شد.
آرش برهمند: کی قیمت سرویسهاش بالا رفته و احساس میکنه هزینههای اجرایی سرویسهایی که براش پول میداده بالا رفته؟
(عدهای)
جادی: آره خوب، واقعاً دردسرزا هست.
آرش برهمند: Community گلوبال کی بودید شماها؟ حالا دیگه مجبورین از سرویسهای ابری داخلی استفاده کنین که 100% Privacy و امنیتتون رو تضمین میکنند.
(خندۀ همگان)
آرش برهمند: لازمه دوباره عذرخواهی کنم؟
جادی: نه، این واقعاً ربطی به آدمها نداره! بحثهای اینجوری زیاد میشه. من هم اگه اینجا سرویس بدم در نهایت یا باید ببندمش یا باید {با قیمت بالاتر} سرویس بدم.
(خندۀ همگان)
آرش برهمند: در مورد سختافزار حرف نزدیم بچهها! کی تا حالا مجبور شده کلیهاش رو بفروشه که یه لپتاپی چیزی بخره؟
جادی: من بگم؟ اون تیکۀ «کشاورزی» که گفت، جدی بود! همه مون داریم به این فکر میکنیم که اگه این لپتاپ من خراب بشه یا بشکنه یا دزد ببره، منطقاً باید از کارمون استعفا بدیم، چون خیلی بعیده که تصمیم بگیریم مثلاً 15 میلیون بدیم و یک لپتاپ دیگه بخریم و به کارمون ادامه بدیم.
آرش برهمند: چند تا توئیت دیدم که {میگفتند} قیمت سختافزارها اینقدر بالا رفته که، بعضیها وقتی وسایلشون رو کسی برده بود به ائمه متوسل شدند تا طرف قانع شد که پس بده. بعضی موارد هم بود که نشسته بودند با هم مذاکره کرده بودند، مثلاً زنگ زده بود و گفته بود «این گوشی خیلی گرونه. بیا نصف قیمتش رو بهت میدم و گوشی رو برگردون». عدده اینقدر زیاد شده که الآن قابل مذاکره هست.
جادی: آهان، به گوشی خودش زنگ زده بود، ولی در مورد لپ تاپ نمیتونیم این کارو بکنیم.
آرش برهمند: آره، برای زنگ زدن به لپ تاپ یه خرده اذیت میشیم.
جادی: ولی یه ماجرای بسیار جدی هست که کمتر دیده میشه. از این طرف هم به شرکتها فشار میاره. شرکتها به کارمندهاشون سختافزار میدند. اگه شما برای یک شرکتی کار میکنید انتظار دارید که بهتون لپ تاپ بده، تلفن بده، امکانات ورزشی بده!
آرش برهمند: تو یه همچین انتظاری داری؟
جادی: آره! اگر هم ندادند حداقل انتظارش رو داشته باشید. ابزار کار رو همیشه باید کارفرما بهتون بده. من نمیتونم بگم «بیا سر کار با وسایل خودت برای من کار کن».
آرش برهمند: یادم میاد قبل از تحریمها یک سری توئیت بود راجع به «Welcome Package». مثلاً یارو به یک شرکت میرفت و بهش 20 تا وسیلۀ دیجیتالی میدادند. البته الآن همه شون ورشکست شدهاند.
جادی: کسی به جز خودت تا حالا چنین چیزی رو دیده؟ اگر یک نفر به شرکتی رفته و بهش Apple دادهاند بگه!
(2 نفر)
آرش برهمند: اینها جزو Welcome Package «پیوست» بود. 6 سال پیش بهم دادند.
جادی: دو نفر! ولکام پکیج شامل چند تا سختافزار؟
آرش برهمند: واقعاً نگرفتهاید؟ خواهش میکنم سطح مطالباتتون رو ببرید بالا. فقط بلدید از دولت مطالبه کنید؟
یکی از حضار: من پاوربانک گرفتم.
جادی: آهان، به من هم پاوربانک دادند.
آرش برهمند: پس باز هم یه چیزی گرفتهای!
جادی: آره، ولی اونها هم دیگه خیلی کمیاب شده! تو زندگی روزمرۀ من، بعضی از اینها low-levelترین اتفاقها بودند.
آرش برهمند: ولی واقعاً عجیبه؛ چون به تو McBook میدند و بعد تو تمام مدت توئیت میکنی و فحش میدی به اپل، ولی میخوای که باشه!
آرش برهمند: اگه موافقین مهمون برنامه رو دعوت کنیم که یه خرده جدیتر بشه. موافقین؟
آرش برهمند: خود «امیر» از پشت میگفت «نه»! پس خواهش میکنم آقای امیر ناظمی، رئیس سازمان فناوری اطلاعات و معاون وزیر ارتباطات رو تشویق کنین که بیاد بالا پیشمون!
(تشویق)
آرش برهمند: من با «مهدی افتخاری» هم حرف زدم. مهدی جان خیلی مخلصیم. ایشون از برگزارکنندگان مراسم امروز هستند. ازش پرسیدم «آقای ناظمی گفت میام؟» گفتش «توی واتساپ….» دقت کنین، فیلتر هم نشده بوده، چون امیر تلگرام رو جواب نمیده،…
جادی (با اشاره به نوشیدنی روی میز): به خاطر تحریمهاست یا نفری یک قلپ ازش خوردهاند؟
(خندۀ همگان)
آرش برهمند: احتمالاً خوردهاند!
جادی: همین رو میگم!
ناظمی: «هاتگرام» هنوز فیلتر نشده!
آرش برهمند: گفتش «برای من توی واتساپ دو تا شست فرستاده».
ناظمی: خیلی بیتربیته!
آرش برهمند: خوب تو فرستادهای! مهدی اونجاست، مجید هم الآن اون تهه، میتونه توضیح بده. من میگم به عنوان مقامات، اگه خواستین به یکی جواب بدین که میاین، از این دستها که اینطوری هست بفرستید!
ناظمی: مرسی، قربانت! من پایین که بودم ترجیح دادم نیام بالا دیگه، میخواستم بگم «من الآن جلسه دارم باید برم».
جادی: نه، سعی میکنیم کار اینقدر پیچیده نشه. اول از طرف خودم معرفی میکنم. من با این آدمهایی که دولتی هستند و میگن «ما خیلی cool و باحالیم» خیلی مرزبندی دارم!
(خنده و تشویق همگان)
جادی: نه، در مورد آقای دکتر ناظمی {قضیه فرق داره}. این {خودبزرگ بینی} توی دو تا لِول اتفاق میافته، یکی این که من تمام کارهای ضایع رو بکنم و بعد بگم که «من چقدر باحالم» و یکی هم این که واقعاً قدم مؤثری بردارم. آقای ناظمی رو من از قدیم میشناسم. برام خیلی عجیبه که قبول میکنه این تلاش سخت رو در این پوزیشن بکنه. {تلاش ایشان} خیلی برام مغتنمه! در نتیجه {از حضورش در اینجا} خوشحالم!
آرش برهمند: از کلمۀ «پوزیشن» بهتره استفاده نکنی!
ناظمی: بگید مقامات!
جادی: بله، در این مقامات، این کارها رو میکنه! عمیقاً بهشون احترام میگذارم و خوشحالم که در این مقامات هستم.
آرش برهمند: چرا این پیشنهاد رو قبول کردی امیر؟ اگه دوست داری بحثی بکنی یا با بچهها صحبت کنی، بکن واگرنه وارد بحث تحریمها میشیم.
آرش برهمند: چند تا کلمه راجع به خودت بگو. کجا درس خوندهای؟ چی شد که به وضعیت فعلی افتادی؟
ناظمی: که به این فضاحت افتادم؟
آرش برهمند: واقعیتش اینه که قبل از سِمَت فعلی هر وقت همدیگه رو. میدیدیم خیلی خوش میگذشت ولی الآن که همدیگه رو میبینیم چون جزو مقامات هستی مجبوریم یه مقدار رعایت کنیم.
ناظمی: تازه، کُت هم میپوشیم!
جادی: بچهها، صبر کنین میخوان خودشون رو معرفی کنند.
ناظمی: الآن تو تلفن گفتن «بگین بیاد». من میترسم. من ناظمی هستم. تحصیلاتم… لیسانسم هیچ ربطی به IT نداره، خجالت میکشم بگم. لیسانسم مهندسی مکانیک هست.
آرش برهمند: عیبی نداره، از مقامت بدتر نیست.
ناظمی: آره، حتماً بدتر نیست. اون موقعها خیلی سخت بود! فوق لیسانسم مدیریت تکنولوژی هست و دکترام هم سیاستگذاری تکنولوژی!
آرش برهمند: یعنی do we have something like that؟
ناظمی: آره دیگه، الآن دیگه هست!
آرش برهمند: کجاست؟
ناظمی: الآن که هست! اون دوره، دورۀ اولش بود. دانشگاه علامه خوندم. یک دورۀ مشترک بود با چند تا دانشگاه بلاد کفر!
آرش برهمند: وین درس خوندی؟
ناظمی: نه، تهران بود! کلاسها رو اینجا برگزار میکردند. تهران بود. اساتید میاومدند تهران درس میدادند و میرفتند خارج.
آرش برهمند: بعد میرفتید خارج امتحان میدادین؟ منطقیه!
ناظمی: آره، میرفتیم «تو خارج»! این اصطلاح «تو خارج» هم خیلی قشنگه!
آرش برهمند: یعنی دانشگاه هاوایی یه همچین چیزی نبود؟
ناظمی: نه، مدرکش رو دانشگاه علامه داد! خوشبختانه اسنادش هم موجوده.
جادی: پس هم دانشگاهی هستیم!
آرش برهمند: امیر توی توئیتر خیلی فعاله! ماجرای ثبتنام کارت سوخت خیلی جالب بود. یه بخشهایی از دولت تلاش داشتند که حتماً یه کارت جدید صادر بشه ولی شماها بازی رو به هم زدین. حالا این که چه هدفی پشتش بود بماند! قرار شد که اون کار با یه عدد چندهزار میلیاردی انجام نشه و از طریق «دولت همراه» انجام بشه!
ناظمی: فعلاً!
آرش برهمند: فعلاً! دونه دونۀ کسانی که کارت سوخت داشتند توی توئیتر پیغام میدادند و امیر به دونه دونه شون جواب میداد تمام مدت! مونده بودم که چجوری وقت میکرد که به کارهای دیگهاش برسه. البته الآن فهمیدم که کار دیگهای نمیکنی، ابهام حل شد.
ناظمی: اجازهاش رو نداشتیم {که از توئیتر استفاده کنیم}؛ فیلتر که بوده و هست! {ولی شکستن فیلتر که} کاری نداره، روتین شده!
آرش برهمند: شنیدم که آقای زنگنه تو رو دعوا کرده و گفته «اینقدر به مردم جواب نده».
جادی: نه، گفتند «اطلاعرسانی نکنید، اطلاعرسانی انحصاراً در ید قدرت وزارت نفت هست».
آرش برهمند: بعد هم تو گفتی «باشه»؟
جادی: در مورد کارت سوخت یا همۀ امور؟
ناظمی: در مورد کارت سوخت! من هم گفتم «چشم».
جادی: بهش بگو «تیکۀ کارت با ماست،* {تأمین} بنزین با {وزارت} نفت باشه».
ناظمی: نه، گفتم ما….
جادی: یعنی کارتش هم با اونهاست؟
ناظمی: نمیدونم، هوشمند کردنش با ما بود. ادعای ما این بود.
آرش برهمند: بگذار از اینجا شروع کنیم بحث رو! جادی هم هست. یه اتفاق خیلی جالب که افتاده اینه که، مثلاً همین چند وقت پیش، دختر مؤسس هواوی رو توی کانادا گرفتند. کانادا که این وسط… آره توی دستش گیر کرده! اتفاقی که افتاده اینه که نمیدونه به آمریکا پس بده یا نده. دو تا کانادایی رو هم توی چین گرفتهاند. حالا مونده که مسئله رو چطور حل کنه. اصل قضیه رو گفتهاند «به خاطر دور زدن تحریمها توی ایران هست». هواوی و خیلی شرکتهای دیگه سعی کردند توی دور قبل و توی ایران بمونند ولی به نظر میرسه که دایره داره برای این جمع محدودتر میشه. وقتی به مجموعۀ اینها نگاه میکنی میبینی که ظاهراً طرف مقابل برای تحریمی که واقعاً هم ظالمانه هست داره تمام تلاشش رو میکنه و از هیچ ابزاری فروگذار نیست، حتی گروگانگیری افراد یک کشور ثالث! داره این کار رو انجام میده. یک لیست طولانی 300نفره از افراد «شرکت راهبر» هم تحریم میشن. اینور توی ایران باید پرسید که «ما داریم چیکار میکنیم؟». اونها اینقدر دقیق هستند که هر جوری شده ابزار تکنولوژیک رو از دست ما خارج کنند. ما داریم چیکار میکنیم؟ اگه بتونی یه اشارۀ مختصر بکن.
ناظمی: دیگه قضیه جدی شد. اول از همه بگم که فکر نمیکنم تحریم چیز خیلی خوبی باشه یا کسی بخواد چنین وانمود کنه که اتفاق خوبیه که داره میافته؛ ولی یه بخش از واقعیته، داره میاد و ما به هر ترتیب باید براش آماده باشیم. چه خوب چه بد، یه اتفاقیه که داره میافته. ما یه اصطلاحی داریم: «سناریو»! که خیلی وقتها شنیدهاید، ولی معنی واقعی «سناریو» چیزی هست که خارج از کنترل شما اتفاق میافته و شما باید در اون سناریو ایفای نقش کنید. قاعدتاً من و وزارت ارتباطات هم در جایگاهی نیستیم و اختیار تأثیرگذاری جدی روی اون اتفاقی که داره میافته نداریم.
آرش برهمند: ای بابا، ما هر چیزی که میگیم، وزارت ارتباطات میگه «ما هیچ نقشی توش نداریم».
ناظمی: نداریم دیگه، توی تحریمها نداریم.
جادی: توی این یکی واقعاً ندارند دیگه.
ناظمی: مرسی! این واقعیتیه که داره اتفاق میافته. حالا باید خودمون رو آماده کنیم و ببینیم که چه کاری میشه انجام داد. یه قسمتی از کارهایی که آمریکا داره به طور خاص انجام میده، مثل گرفتن دختر مؤسس هواوی، تأثیرش بزرگتر از اینه که من موبایل هواوی داشته باشم یا نداشته باشم! تأثیر اینه که یک سیگنالی میفرسته که همۀ شرکتها شروع میکنند که بترسند از این که با ایرانی کار کنند؛ واگرنه فکر نمیکنم مسئله برای «اسلک» خیلی مهم بوده! اون فقط ترسیده که اگر به ایرانیها سرویس بده پس فردا مشکلی براش پیش بیاد. یه اصطلاحی به کار میبرند و میگن «effective base war» یا EBW. معنیش چیه؟ یعنی شما کاری رو انجام میدید که تأثیری داشته باشه و تأثیرش ممکنه از زدن یک بمب خیلی بیشتر باشه. گرفتن دختر مؤسس هواوی حتماً از این جنس هست و حتماً هم تأثیر داره.
آرش برهمند: یعنی یک سیگنال عمومیه دیگه، این رو که باید بپذیریم.
ناظمی: یک سیگنال کاملاً عمومیه. به نظرم سیگنال کاملاً عمومیه.
آرش برهمند: یعنی معنیش اینه که «ما از هیچ اقدامی فروگذار نمیکنیم…».
جادی: در مورد کانادا هم فکر میکنم معنیش اینه که «کانادا هم در این ماجرا کنار ما ایستاده». اتفاقی نیست که کانادا او رو نگه میداره، یعنی سیگنال میده که «ما هم-تیم هستیم».
آرش برهمند: بله دقیقاً! خوب وقتی تو همچین شرایطی قرار میگیریم ما چه شرایطی داریم؟
ناظمی: تیکۀ اولش اینه که بپذیریم تو چه شرایطی هستیم. واقعبینی رو از دست میدیم و شروع میکنیم به این که شعار بدیم، فحش بدیم و غر بزنیم. باید اول از همه بپذیریم که تو این موقعیت هستیم. هر کسی ممکنه با دلیل یا بدون دلیل به خاطر ترس از عواقبی شروع کنه به این کارو انجام دادن. این تیکۀ اولش هست. تو تیکۀ دومش اگه اینو پذیرفتیم باید از خودمون بپرسیم که «حالا چه کاری انجام بدیم؟». الآن به سراغ بخش دوم میریم. یک بخشش بر میگرده به این که دولت و حاکمیت باید چه کاری انجام بده. یک بخشش هم بر میگرده به این که بچهها باید چه کاری انجام بدهند. اون قسمتی که به «بچهها» بر میگرده، اینه که بپذیریم که انتقال مالی از یک کشور دیگه به ایران احتمالاً کار سادهای نیست پس اگه من میخوام یه سرویسی رو به یک جامعۀ خارج از ایران بدم، قاعدتاً تنها راهی که باقی میمونه اینه که پولش رو هم همون جا ذخیره کنم و خیلی به این فکر نکنم که این پول رو میشه به ایران انتقال داد. منطقیه که اینجوری فکر کنم. اگر پذیرفتم که این پول داره اینجا ذخیره میشه، حالا گام دوم رو بر میدارم. پس حالا باید محصولی درست کنم که محصول من بتونه از اینجا پول در بیاره و پولی هم که اینجا در میاره باید بدونم صرف چه کاری بکنم. آیا از خود اون پول میتونم باز هم باعث development محصول بشم؟ بگذارید یک مثال از یک کشور دیگه که با ما همین کار رو کرد بزنم. اسنپ رو مثال میزنم. فکر کنم اسنپ مثال خوبی هست. پول MTN تو ایران بلوکه شد.
آرش برهمند: بله، پولی که ایرانسل در آورده بود!
ناظمی: دقیقاً! پولی که از ایرانسل در آورده بود! با خودش به این نتیجه رسید که «پول رو نمیتونم ببرم اونجا. حالا که اینجا هست چیکار کنم؟».
آرش برهمند: البته رئیس جمهور آفریقای جنوبی اومد و یک بخشش رو با چمدون بردند ولی یک بخشش هم موند دیگه.
ناظمی: من تکذیب کردم حرف تو رو! تصمیم گرفت پولی که اینجا بود رو روی یک کسب و کار سرمایهگذاری کنه؛ و اسنپ و بامیلو شکل گرفتند. وارونهاش هم بوده!
آرش برهمند: آخه چند تا MTN هست.
ناظمی: این ماجرای قبلی بوده! وارونهاش هم بوده! دو تا کار میتونیم انجام بدیم. یک سری شرکت در ایران هستند که احتمالاً درآمدهاشون در ایران مثل دفعۀ قبل بلوکه میشه و اونها دوباره چنین تصمیمی میگیرند. خودمون رو برای اون آماده کنیم! موضوع دوم این که احتمالاً یک سری پولهای من، که خیلی هم زیاد نیست، اونجا میمونه! شاید 20 یا 30 هزار تا باشه! تو همین رینجها (range) هست. مثلاً «جادی» یک آهنگی خونده، اونجا گذاشته که 99 سنت هست و 30 هزار نفر گوش دادهاند و در مجموع حدود 28 یا 29 هزار تا پول جمع کرده!
جادی: ناقابل!
ناظمی: منظورم اجرای stand-up comedy شما بود. البته جادی donation هم داره. یک سری اومدهاند donate کردهاند و این پول جمع شده و مثلاً 30 هزار تا اونجا داره. فکر کنم الآن دقیقاً جادی 30 هزار تا داره.
جادی: حالا حدودی، 30 هزار تا OK هست.
ناظمی: 30 هزار تا! به هر حال با این 30 هزار تا میتونه فکر کنه که اونجا چه کاری انجام بده، چون واقعیت اینه که باید بپذیره که پوله رو نمیتونه برداره بیاره اینجا!
جادی: آره، برعکسش رو هم میتونیم بگیم. بگذار من خشنتر بپرسم. OK، از اونور یارو داره حلق من رو فشار میده. اینهایی که الآن گفتی مربوط به اینه که «OK، ما به عنوان آدمها میتونیم این کارو بکنیم ولی دولت چکار میتونه بکنه؟» یا «بهتره چکار نکنه؟». یعنی یکی داره حلق من رو فشار میده. تو هم ترجیح میدی بیای حلق من رو بیشتر فشار بدی یا نه؟
ناظمی: هنوز به سراغ اون بحث نرفته بودم.
آرش برهمند: چند تا توئیت رو هم میخونیم. یکی حرف خیلی درستی زده. گفتی «سرویسهای ابری داخلی». گفته «داخلیها که بیشتر گرون کردهاند». البته خودش هم توضیح داده و گفته «چون منطقیه، بالاخره زیرساختها هم داخلی خرید میشه».
ناظمی: من اینجا توضیح میدم. یک محاسبۀ خیلی ساده به ما نشون داده که کل سرویسهای دیتا که داده میشه 40% وابسته به قیمتهای دلاری هستند؛ تازه اونهایی که کاملاً داخل کشور سرویس میدهند یعنی فقط سختافزار رو میگیرند و میارن اینجا! اونهایی که یک تکۀ سرویس ابری خودشون رو دلاری میخرند، این عدد میشه 40 به اضافۀ X و اون X تابع این هست که من چقدر وابستگی داشته باشم. پس نمیتونیم انتظار داشته باشیم که با گرون شدن دلار، سرویسهای داخلی گرون نشه! این رو هم به سختیهای کار اضافه میکنم. البته هنوز به سمت جواب نرفتهام.
آرش برهمند: «ایلیا وکیلی» و خیلیهای دیگه راجع به تحریم داخلی حرف زدند. خودت هم یک مصاحبه با همین هشتگ داشتی که راجع بهش صحبت میکنیم.
ناظمی: خوب، میریم سراغ این که دولت چیکار میتونه بکنه. دولت مثل هر گروه دیگه، میتونه یک سری کارهای خوب انجام بده و یک سری کارهای بد! از کارهای بد شروع میکنم. کار بدی که میتونه انجام بده…..
آرش برهمند: من میگم از کارهای خوب شروع کن، چون کم هستند. کارهای بد زیادند و هر چی بگی تموم نمیشه.
ناظمی: میخواستم به کارهای خوب نرسم و بگم بعدش جلسه دارم و نمیتونم بگم.
آرش برهمند: از چند تا «کار خوبها» شروع کن تا مردم بشنوند.
ناظمی: نگاه کنید، کار خوبهایی که میشه تو این وضعیت انجام داد رو مورد بحث قرار دادیم. بالاخره تو همین بازار، یه سری باقی میمونند و یک سری میمیرند. این انکارناپذیره.
آرش برهمند: این که اینجوری نیست. چرا شما اینقدر راحتین؟ میگین «خوب، یه عده میمیرند، بمیرید».
(خندۀ همگان)
ناظمی: نگاه کن، یک سری شرکتها وجود دارند که به هر حال تو همین رقابتی که هست…. یک سری شون بزرگ میشن و یک سری fail میکنند. واژهاش این بود. نباید میگفتم «بمیرند». یک سری fail میکنند و نمیتونند مثل بقیه رشد کنند. ما چه کاری میتونیم انجام بدیم که حداقل، تعداد رشدها بیشتر باشه و میزان فیل کمتر باشه؟ چند تا کار رو باید انجام بدیم. به نظرم اولین موضوع اینه… یکی از چیزهایی که تا حالا برای فضای استارتاپی غفلت شده بود، سرویسهای مبتنی بر دادههای دولت بود. این هیچ وقت در اختیار استارتاپها نبوده! یک مثال میزنم. اشکالی نداره اسم ببریم؟
جادی: نه، نداره!
ناظمی: فرضاً شما الوپیک رو استفاده میکنید. درسته؟ تو الوپیک میخواهید یک بار رو از جایی به جای دیگه بفرستید. مینویسه «روی نقشه انتخاب کن». این نقشه انتخاب کردن کار خیلی بدی هست. چرا؟ چون، فرض کنید من توی یک شرکتی هستم که میخوام یک سری محصولات شب یلدا رو برای بازاریابی یا هر چیز دیگه محصولات شب یلدا رو به یک سری شرکتهای دیگه بفرستم. از اونها چی دارم؟ کد پستی! باید احتمالاً یک نفر بشینه یکی یکی روی نقشه انتخاب کنه که کار خیلی مزخرفی هست، احتمالاً نمیرسه، چون همیشه هدیهها آخرین لحظه آماده میشه و به شب یلدا نمیرسه. احتمالاً فرداش یک انار کپک زده دست طرف میرسه. یک راه حل دیگرش اینه که {بپرسیم} این دیتا کجاست؟ توی دولت وجود داره. یعنی یک دیتایی که مربوط به کد پستی هست. نقشۀ map و GIS اون وجود داره و احتمالاً کنارش تلفن ثابتش هم هست. اگه من یک سرویس API-Based به اون استارتاپ بدم که بتونه با فرستادن شمارۀ تلفن، کد پستی رو از من دریافت کنه، خیلی از مشکلات حل میشه و من هم با کد پستی که میفرسته آدرس روی نقشه رو نشون میدم. این یک مثال بود.
حالا میریم بالاتر! فرض کنید همون الوپیک میخواد همون بسته رو از اینجا به یک شهر دیگه بفرسته! میاد در خونه از من میگیره، میبره ادارۀ پست، بعد اونجا ادارۀ پست تحویل میگیره و به کسی که میخواد تحویل میده! اینجا یک سری API-Based سرویس میخواد که بتونه Trace & Tracking بکنه، Optimization قیمت بکنه و سفارش بده! فعلاً دولت هیچ کدام از اینها رو نمیده. موقعی این خدمات میتونه رشد کنه که چنین سرویسهایی رو بدیم. ما لیستی تهیه کردهایم که این لیست روز به روز مفصلتر میشه. ممکنه من یک App هم داشته باشم که اگر شما بخواهید پول جابجا کنید Authenticate هم لازم باشه چون بانک مرکزی میگه «تا موقعی که Authenticate نشده نمیتونیم پولی رو بفرستیم».
آرش برهمند: یعنی الآن داری میری به سمتی که «شاهکار» رو توضیح بدی؟
ناظمی: «شاهکار» یکی از مثال هاش بود. من با مجموعهای از سرویسها میتونم یه کم فشاری که روی گلو هست {رو کمتر کنم}.
آرش برهمند: یعنی انتشار اطلاعات، ایجاد دسترسی آزادتر به اطلاعات و ایجاد API.
ناظمی: دقیقاً! این یک category هست. یک دسته از کارهایی که من میتونم انجام بدم که یک ذره فشار دست دور گردن کمتر بشه اینه که براشون چیزهای دیگری مهیا کنم که این چیزها رو الزاماً رقیب خارجیشون نمیتونه داشته باشه. دسترسی به دیتا رو در لحظۀ فعلی، اون APP خارجی تو ایران دفتر داره نداره یا حداقل استارتاپ داخلی زودتر از او ترغیب میشه که از این سرویس استفاده کنه.*
جادی: آره، این درست و خوبه و من هم مثل آقای ناظمی خیلی خوشحالم که دولت قراره بخشی از مردم باشه. حداقل، دیتایی که با پول من درست شده، باید در اختیار خودم باشه. مثلاً API تبدیل کد پستی به آدرس ساده ترینش هست. حالا شاید تبدیل تلفن به آدرس رو نخواهیم به همه بدیم ولی کد پستی چرا!
ناظمی: اون مربوط به حریم شخصی آدمها هست.
جادی: ولی کد پستی به آدرس خیلی خوب هست. تحقیقها، گزارشها و هر چیزی که با پول مردم درست شده باید در دست مردم باشه مگر که دلیل خاصی داشته باشه؛ ولی تو همین هم یک گیر خیلی جدی داره پیش میاد. همین ایدههای authentication {مشکلساز میشه}. البته وظیفۀ دولت هست {که این کار رو انجام بده} البته هر کاری که بکنه وظیفهاش هست و لطفی به مردم نمیکنه.
ناظمی: دقیقاً!
جادی: این کاملاً پذیرفته هست. مشکلی که پیش اومده اینه که نکتهای که… نکتهای که گفتید به نظر من مستقل از بحث تحریمهاست. برای من سنگینترین بخش تحریم اینه که اونها از اونور تحریم میکنند و شما از اینور!
ناظمی: دقیقاً، میخوام به همین موضوع اشاره کنم.
جادی: یک بحث خیلی مهم هم هست که باید رگولیشن داشته باشیم. در ایران رگولیشن میگذاریم ولی نفر بعدی میاد رگولیشن رو بر میداره. اگه من این امکان رو بدم که آدمها رو Authenticate کنید از فردا اینجوری میشه که من هر اَپی (App) در زندگیم بخوام استفاده کنم مجبور باشم کارت شناساییم رو نشون بدم و بگم «من جادی هستم که دارم از این app استفاده میکنم».
جادی: یعنی حد عظیمی از Privacy تو این ماجرا از بین میره! هر چقدر هم قانون تصویب کنید نفر بعدی حذفش میکنه.
ناظمی: درسته، این تحریم وجود داره.
جادی: الآن من این مشکل رو دارم یک جا اسم «جادی» رو وارد کردهام و هر روز گیر میدهند که «شما که جادی نیستید».
ناظمی: این موضوع خیلی جدیه. فکری در موردش کردهایم؟ یکی از مهمترین نکات، اقتصاد هست. اقتصاد خیلی باعث میشه آدمها رِگوله بشن. میخوایم براش قیمت بگذاریم. به ازای هر Authentication مثلاً اون app باید 300 تومن بده.
جادی: ترس من از حالت برعکسش هست، یعنی فشار از بالا، که نمیتونیم در موردش حرف بزنیم. فرضاً میگه «هر مسنجری که بخواهی استفاده کنی باید حتماً authenticate شده باشه که تو هستی و هر پولی که منتقل میکنی باید بگی که چرا، به کی منتقل کردی، کی و چجوری؟».
ناظمی: این حالت ترسناکش هست.
جادی: قدم بعدی همون هست که داره تو چین اتفاق میافته «اگه میخوای به اینترنت هم بری، بیا، ترسی نداره، اگه کار بدی نمیخوای بکنی، یوزرنیم و پسورد بزن، اینجوری نباشه که همین جوری هر کسی به اینترنت وصل باشه، خیلی خطرناکه».
ناظمی: درسته، این ایده خیلی خطرناکه! داستان «1984» جورج اوروِل هست.
ناظمی: خیلی سخته دیگه! من، نه میتونم آینده رو تضمین کنم و نه تصمیماتی که بعداً میاد! فقط هی فکر میکنم که چطوری کار رو برای تصمیمات آینده سخت کنم. این واقعیت روی میز هست. اما بیاید به سراغ تحریم بریم. تحریم داخلی یا خودتحریمی هم مطلبی هست که من توئیت کردم و به خاطرش خیلی کتک خوردم. نگاه کنین، حتماً یک قسمت زیادی از فیلترینگ، خودتحریمی هست. اون طرف داره میبنده، یک سری رو هم ما میبندیم. این باعث میشه که تازه اون نفس کشیدن، سختتر و سختتر هم بشه.
آرش برهمند: تِمِ 80% از نظراتی که مردم دادهاند همین موضوعه؛ چون ما به نوعی با تحریمها خو گرفتهایم. الآن یه نسلی دارند تو ICT کار میکنند که با تحریم بزرگ شدهاند؛ خو گرفتهاند.
ناظمی: اصلاً اگه تحریم نباشه میگن «چرا؟»؛ استرس میگیرند. میگن «حالا چی بپوشم؟».
آرش برهمند: گاهی اوقات اگه چیزی نپوشیم بهتره! وقتی بعد اتفاقی که میافته اینه که از داخل فیلتر میشن، اطلاعاتشون روی سِرور داخلی پاک میشه، یه بخشی از دولت یه بخش دیگرش رو فیلتر میکنه!
ناظمی: ما تو این چند وقته، چند تا کار انجام دادهایم. یکی این که یک کمیتۀ ضد شکایت دولت از اپها رو پیشنهاد دادیم. بهمن پارسال بود. تو اسفند تشکیل جلسه شد. متأسفانه طبق معمول، ابتدا خود اون مصوبه رو محرمانه کردند. یادتون هست که 180 تا اَپ هواپیمایی رو یک بار فیلتر کردند؟ من وکیل-مدافع-طور یه بار به خاطر اونها به سازمان هواپیمایی رفتم. خیلی جالب بود. دیدم بچهها نشستهاند… عین اینها که وقتی میری تو کلانتری میبینی قتل انجام دادهاند و همه شون نشستهاند و یکی یکی از در میان بیرون! ماجرا چی بود؟ من اونجا اعتراض کردم که «چرا شما شکایت کردهاید؟ معاون اول رئیس جمهور به شما ابلاغ کرده که حق ندارید شکایت کنید مگر که به یک کمیتۀ داخلی بیایید که وزارت ارتباطات هم عضوی از اون هست؛ و بعداً این شکایت شما رو تأیید کنند و محرز بشه که اون app خلاف بوده. چرا این کارو نکردهاید؟». گفتند «اون مصوبه محرمانه بوده و به دست ما نرسیده». بعد رفتیم یک فرایندی رو طی کردیم که غیرمحرمانه بشه. غیرمحرمانه شد و پریروز، خانم جنیدی و همکارانشان آییننامهاش رو منتشر کردند. الآن وضعیت چطوریه؟ بخش دولتی حق نداره از آپها شکایت کنه.
آرش برهمند: واقعاً به نظرت این عملیاتی میشه؟ ببین، الآن آقای «نعناکار»… جدا از طنزهایی که گفتیم… به یک نکتهای اشاره کرده و گفته «این دغدغهای که در مورد حریم خصوصی دارید ممکنه با تصویب لایحۀ صیانت از دادهها تا حدودی حل بشه» که از نظر ایشون نکتۀ درستی هم هست ولی واقعیت اینه که قانون لزوماً چیزی رو نجات نمیده.
ناظمی: بله، درسته، میتونه هیچ اتفاقی نیفته، اون رو دور بزنند و هیچ کس به حرف ما گوش نده! من میتونم ناامید بشم و بگم «خوب این اتفاقها وجود داره». تازه میتونم حرف جادی رو هم بهش اضافه کنم و بترسم که نکنه این سیستمی که من درست میکنم پس فردا خودش تبدیل به یک ابزار خشنتر علیه استارتاپها، علیه اکوسیستم، علیه آدمها و علیه شهروندها بشه. با این دو تا ترس، دو تا کار میتونیم بکنیم؛ یا بگیم «من کاری نمیکنم» یا این که بریم بگیم «خوب، حالا فرض میکنم یا امیدوارم که این سنگهایی که دارم میگذارم رو بعداً بتونم ازش استفاده کنم». مثال دیگری که میتونم بزنم، باز هم اتفاقاً یه ترس جادی-طور رو به وجود میاره. الآن به هر دلیل، فیلترینگ سفت و سختتر شده و آدم، عصبیتر میشه چون خیلی از ابزارهای قدیمی هم کار نمیکنند.
آرش برهمند: امیر، حداقل صحبت کن که این فیلترشکنه رو {از کار نیاندازند}.
ناظمی: حالا توضیح میدم. ممکنه حتی تو چند روز آینده قضیۀ فیلترشکنه باز هم سفتتر بشه. به من ربطی نداره. من فقط دارم خبرش رو میدم.
آرش برهمند: اگه خبر خوب دیگهای هم داری بگو!
ناظمی: نه، من فقط میگم «آماده بشیم». آماده شدن خیلی خوبه.
آرش برهمند: چجوری آماده بشیم؟ مثلاً بریم بارفیکس بزنیم؟
ناظمی: نه، مراقبه کنید که با نفستون کنار بیاید و بتونید که توئیتر رو نبینید.
آرش برهمند: عالیه!
ناظمی: یکی از راههای دیگه چیه؟ این فیلتری که داره بدتر میشه، حداقل یک سری Green Zone ایجاد کنیم و یک سری White List داشته باشیم که کسانی که دارند یک وب سرویس به اون طرف میدند، حداقل اینها مصون باشند.
جادی: این بدتره که! این همون ماجرای چین میشه که در نهایت میگن «OK، ما شهروندهامون رو لول بندی و پروفایل میکنیم و اگر معلوم شد آدم وفادار به حزب کمونیست و دوست و برادر چین هستند میتونند پرواز کنند، اینترنت بدون فیلتر داشته باشند، پهنای باند بالاتر بگیرند و قطارشون هم ارزونتره ولی اگر احساس کردم که مخالف هستین حتی اجازه ندارید که سوار هواپیما بشید، چه برسه به این که برید اینترنت! مجرم نیستید ولی لولهای مختلفی از شهروندان هستید». وزیر جوان خودشون میگن «من آنتی فیلتر استفاده نمیکنم»؛ حالا این که چطور اونجا هستند نمیدونم. چون که تو اون پوزیشن هستند، به یه چیزهایی دسترسی پیدا میکنند که من نمیتونم دسترسی داشته باشم.
جادی: آفرین، مرسی! لازم میدونم از بچههایی که با ویلچر اومدهاند تشکر کنم. برای من دیدنشون باعث خوشحالی بود. مستقل از کلیشهها، یک ذره تصور کنید که اومدن به اینجا چقدر پیچیدگی داره؛ هماهنگ کردنش، رسیدن، از پله رد شدن…..
ناظمی: و رمپ نداشتن!
جادی: وضعیت اینجا وحشتناکه!
جادی: در عین حال، از کسانی که اینترنتی {برنامۀ ما رو} نگاه میکنند تشکر میکنیم. یک دست قشنگ برای خودشون بزنند.
(تشویق)
جادی: نه، اونهایی که اینترنتی نگاه میکنند!
آرش برهمند: شما که اینترنتی نگاه نمیکنین!
ناظمی: ما برای خودمون زدیم؛ اونها هم برای خودشون بزنند. خوب، نگاه کنین، این ترس همیشه وجود داره. من هم خیلی میترسم ولی چکار میشه کرد؟
ناظمی: یه راهش اینه دیگه! سبیل بذاریم، قهر بکنیم و بریم! این یه راه حله! دیروز یه نفر اومده بود به من میگفت «من میخواهم یک کال سنتر راه بندازم مدل کال سنترهایی که Islam Docs داره». میخواد از اون تیپها تو ایران راه بندازه.
آرش برهمند: نمیشه، تحریم میشه.
ناظمی: خوب همین! بلافاصله مقابل این سؤال قرار میگیری. یه راه حل اینه که من نرم سراغ ایدۀ Green Zone. بعد اتفاقی که میافته چیه؟ ممکنه او نتونه بیزنسش رو راه بندازه. اگر برم سراغ این ایده، خطرش چیه؟ خطرش اینه که میتونه خودش تبدیل بشه به یک اسلحهای ضد حریم خصوصی، دسترسی آزاد و امثال اینها! اینجا همیشه گیر میکنی. بالاخره یکیش رو باید انتخاب بکنند.
جادی: من هم حرفم این نیست که چون من این ترس رو دارم نباید بریم سراغش. بالاخره یکی قهر میکنه، یکی سبیل میگذاره، یکی تو دولت سعی میکنه کار رو خوب جلو ببره، و یکی هم باید بگه که این ماجراها این خطر رو هم داره.
ناظمی: آره، درسته! باید حساس باشیم. هر کدوم از سلوشنهایی که من گفتم میتواند ضد خودش عمل کنه. باید حساس باشیم. باید روز به روز واکنش نشون بدیم. همون طور که جادی واکنش نشون میده.
جادی: آره، هر چند که من ابزاری برای واکنش واقعی ندارم. تو سیستم درست، من یه رأیگیری میگذاشتم و به یکی رأی میدادم که میدونستم با این مخالفه، مثلاً!
ناظمی: دقیقاً! Direct Democracy. آخرش توسعه از IT میگذره، نگران نباش.
آرش برهمند: راجع به چند مورد خیلی حرف زده شده. گفتهاند «آیا اطلاعی دارید که چه کسی اپلیکیشن دولت همراه رو توسعه داده؟ چقدر هزینه شده براش؟».
ناظمی: آره، همه رو اعلام کردیم. میخواستیم شنبه یک سایتی بالا بیاریم که اسمش هست «سازمان باز». یک ایونت هم میخواستیم بگیریم و اسمش رو هم بگذاریم «فردای یلدا».
جادی: شنبه خیلی مهمه؛ شنبه اول هفته است، اول ماهه، اول فصله!
ناظمی: دقیقاً! و فردای یلداست. ولی مثل همیشه به ما گفتند «از این شنبه نه، از شنبۀ بعدی». این خیلی نکتۀ مهمیه. بهتون قول میدم کل قراردادهایی که بوده، از قبل از من تا زمان من، روی سایت میگذاریم. این یه خرده ترسناک هست. به مرور زمان تا عید، همه چیز شامل بودجۀ سازمان و بودجۀ سال دیگه مون و این که تو هر سرفصلی میخواهیم چه کاری انجام بدیم رو روی سایت میگذاریم. امسال بودجه مون رو عوض کردهایم و اینطوری نیست که سرفصلهای «رفاهیات و فلان» رو بنویسیم. گفتهایم «ما میخواهیم 71 پروژه انجام بدهیم و پول این پروژهها اینقدر میشه. پول کارمندهای سازمان هم باید جزو همین پروژهها باشه». بالاخره یک کارمند دولت مثل من پول میگیره که کاری انجام بده، نه این که پول بگیره چون در قسمت «رفاهیات» آمده که حقوق و رفاهیات داشته باشه. قول میدم که این کار رو بکنم. شاید این هفته نشه ولی تا هفتۀ بعد حتماً بالا میاد. به یک گیر کوچیک اداری خورده.
جادی: خوب پس منتشرش میکنی؟
ناظمی: منتشرش میکنم.
جادی: توی توئیترت هم بگذار.
ناظمی: حتماً! توی توئیتر هم میگذارم. روند غیرمحرمانهسازی رو هم شروع کردهایم. تجربۀ اولش خوب نبود، تجربۀ دومش خوب بود و فیدبکهای بچهها خوب بود.
جادی: چیسازی؟
ناظمی: غیرمحرمانهسازی!
جادی: آهان، خیلی خوبه!
ناظمی: یعنی سعی کنیم هر گزارشی که تولید میشه، {محرمانه نباشه} که البته دیروز بلافاصله یک گزارش تولید شد که نمیشد غیرمحرمانه نباشه چون رفته بودند باگ یک سیستمی رو در آورده بودند که میفهمیدیم میتونیم بریم نفوذ کنیم و اطلاعات مشتریها رو بگیریم؛ ولی خوب اونجا به فکر افتادیم که اون سایت «هکرهای کلاه سفید» رو راه بندازیم. این رو هم به زودی راه میاندازیم.
جادی: خیلیها الآن اعصابشون خرده از این خبر خوبی که در مورد وی پی ان ها دادی!
ناظمی: آره، متأسفم! میتونستم نگم. این هم یکی از همون انتخابهاست! دست من که نیست!
جادی: به نظر من دو تا چیز تو ایران خیلی مهمه؛ یکی قوۀ قضائیۀ پاک و یکی شفافیت! حداقل در خط شفافیت، آدم یه چیزهای واقعی میبینه که داره جلو میره. حرف قشنگ رو همه میزنند.
آرش برهمند: مشکل «امیر ناظمی» بودن اینه که وقتی یه چیزی رو شوخی میکنه میگن «چرا شوخی میکنی؟» و وقتی چیزی رو جدی میگه میگن «چرا اینقدر جدی صحبت میکنی؟».
جادی: قضیۀ وی پی ان شوخی بود دیگه؟!
ناظمی: نه متاسفانه!
جادی: بچهها، همه چیز رو نصب کنین. من فعلاً خرگوش دارم، از هندونه بهتره!
(خندۀ همگان)
جادی: این یکی از جملههایی هست که فقط یک ایرانی میتونه مفهومش رو بفهمه: این که خرگوش از هندونه سریعتره! وی پی ان رو تست کنید تا بفهمید.
آرش برهمند: امیر، میدونم که توی عمارت شیک «کلاه فرهنگی» جدید آقای جهرمی با استارتاپها جلسهداری.
ناظمی: بله، میخواستیم کلی مدرن بازی در بیاریم. همۀ کشورها این کار رو میکنند.
آرش برهمند: کاش تو موارد دیگه هم همین طوری باشه؛ این قدم اول بود.
جادی: اینطور نباشه که فقط دفترشون رو به ساختمون قشنگ ببرند!
ناظمی: بابا، ما این همه کار مدرن داریم میکنیم، نامردها!
آرش برهمند: یه نکتۀ دیگه که باقی میمونه اینه که خیلیها توئیت کردهاند که «تو این شرایط آخرش کسی دوام میاره که رانت داره، وام 5 میلیاردی میگیره و میره…».
ناظمی: خوشبختانه اونهایی که وام 5میلیاردی گرفتند نتونستند زنده بمونند.
جادی: خوب، اونها میگیرند که زنده نمونند. اگه میگرفتند و میخواستند کار هم بکنند {مجبور بودند پس بدهند}.
(تشویق همگان)
جادی: واقعاً اینجوریه.
ناظمی: اتفاقاً این خبر خوبیه.
جادی: این صحبت خیلی مهمیه. زنده موندن و مردن واقعاً اتفاق میافته. من در اینجا طرف «دکتر» هستم. در نهایت یک سری میمیرند. همه جا همین طوره. خودم هم شرکتهای مردۀ قشنگی دارم ولی نکته اینه که اون زنده موندن و مردن، روی چه فاکتورهایی اتفاق میافته؟ آیا من به همه کمک میکنم که شانس زنده موندنشون در رقابت برابر بیشتر بشه؟ از زمین تا آسمون فرق میکنه که بگم «به این مجموعه کمک میکنم تا 6 تا شرکت زنده بمونند و بقیه از بین بروند». مثال مشهورش دو تا خودروساز هستند که نام نمیبریم. میگم «من اینها رو زنده نگه داشتهام». من رو زنده نگه دارید، اونها رو زنده نگه دارید.
ناظمی: شاید! اونها با این پول نمیتونند زنده بمونند ولی با چیزهای دیگه میتونند! مثلاً این که نوآوری کنند و سرویس قابل اعتماد به مردم بدهند و طبیعی رشد کنند. به این صورت خیلی بهتره.
جادی: اگر هدفشون رشد کردن و موندن باشه. این بحث هی میافته تو لوپ!
آرش برهمند: Mathew *گفته که «تمام سرویسهای زیرساختی دنیا تحریممون کردهاند» البته خودمون هم یه مقدارش رو بستهایم. بعد گفته «…حالا مثلاً دولت کد پستی در اختیارمون میگذاره. قبول کن که خیلی حال آدم رو بهتر نمیکنه».
ناظمی: آره، خوب چکار کنیم؟
جادی: شبیه این که موقتی آدم رو خفه میکنند ماساژ هم بدهند! این که ماساژ میده، بهتر از اینه که ماساژ نده! یعنی این تیکه رو درک میکنم که من تو این شرایط هستم و اینها رو دارم.
ناظمی: آره، نکتۀ خوبیه! ما داریم بخش enjoy اون رو تقویت میکنیم.
آرش برهمند: من میگم که از امیر خواهش میکنم با این خبر خوب دادنت، اصلاً خبر خوب نده؛ تو هم دفاع نکن!
جادی: نه، من این تیکهاش رو درک میکنم.
آرش برهمند: یه چیز خیلی مهمی «مهران» پرسیده و خیلیهای دیگه هم گفتهاند: «شما یه حرفهایی توی یه رویداد یا هر جای دیگهای میزنید ولی پیگیریش چجوریه؟ کی عملیاتیش میکنه؟ کی این اتفاق رو تضمین میکنه؟».
ناظمی: تقریباً میتونم بگم تمام حرفهایی که زدهایم، حداقل یک اجرای کوچکی کردهایم. الآن نظام صنفی اطلاعیه داده که کسانی که میخواهند دسترسی به سیستم سرویسها داشته باشند ثبتنام کنند. هر هفته دو تا اطلاعیه میدیم. از «شاهکار» شروع کردیم. کد پستی و سرویسهای پست رو از هفتۀ دیگه اعلام میکنیم. به همین ترتیب جلو میریم. هر هفته حداقل یکی دو سرویس دسترسی به دیتاهای دولت را میگذاریم. سایت data.gov.ir رو بالا آوردیم. بالاخره شما یک سری….
آرش برهمند: بله، Gove هم تلفظ خوبی داره! «نوید زهی» و خیلیهای دیگه هم گفتهاند که «وقتی شما دیتا رو به شرکتهای گزینشی میدهید به سایتهای کوچک و بدون پارتی نمیدهید».
ناظمی: نه! اینجا یک مسئله وجود داره که میگم و خودتون ببینید که در این دوراهی چه باید کرد. من از یک طرفی میخوام سرویسی بدم که اون استارتاپ میتونه از سرویس سوء استفاده بکنه. مثلاً این که بیاد دیتا رو Save بکنه. درسته؟
آرش برهمند: مگه پوینت API همین نیست که اطلاعاتی رو تحت چارچوبی ارائه بدید و امکان نظارت هم روش داشته باشید؟
ناظمی: نه دیگه، امکان نظارت همیشه 100% نیست. مشکل اینه. به خاطر این که این کارو بکنیم میگیم «به یک کسانی میدیم که حداقل از یک اندازهای بزرگترند و میدونند که اگر این کارو نکنند ضررش براشون خیلی زیاده. برای همین میگیم به آپهایی میدیم که از این تعداد یوزر به بالا داشته باشند». خوب، اون هم با installation میتونیم مسئله رو حل بکنیم. پس هیچ ربطی به پارتی نداره. فقط و فقط یک معیار گذاشتهایم: تعداد نصب باید از یک حدی بالاتر باشه. اگر این کارو نکنم اتفاقی که میافته اینه که وقتی Privacy نقض شد، دوباره همون شهروندها بحق به من میگن «تو چطوری اطلاعات ما رو دادهای به یک اپلیکیشن که حتی خودش هم نتونسته 100 هزار تا یوزر رو جذب کنه؟
جادی: یک خرده سخته! تعداد نصب رو از کجا میگین؟ از بازار و گوگل پلی؟
ناظمی: آره!5 تا App Store رو انتخاب کردهایم.
— بعضی از آپها از روی سایت خودشون نصب میشن.
جادی: آره، سایت هم هست. خیلیها اینطور هستند. یکی از مشکلاتی که من با وزارت مخابرات به طور عمومی دارم اینه که دنیا رو ول کرده و… از دید من… تبدیل شده به روابط عمومی استارتاپها! یعنی آدمها شخصاً به وزیر نامه میدن که «فلانی پول من رو خورده برو پیگیری کن» و او هم پیگیری میکنه.
آرش برهمند: در حد سفارش غذا هم از او توقع دارند!
جادی: این هم تبدیل به یک مشکل شده. الآن روی استارتاپها خیلی فوکوس هست. آیا این یک استراتژی برای دورۀ تحریم هست یا فقط ما این تکهاش رو میبینیم؟
ناظمی: نه، این تکهاش… نگاه کن، شرکتهای بزرگ خیلی هم دنبال این نیستند که دیده بشن. قبول کنیم که فضای توئیتری، بخش استارتاپی رو بیشتر نشون میده. یه قسمت زیادش به خاطر همین مسئله هست.
جادی: البته میپذیرم که اینها جدیده و شاید روش درست فکر نشده باشه ولی فرض کن من یک app web-based داشته باشم و اصلاً installation نداشته باشم.
ناظمی: این رو هم همین الآن توضیح میدم. در مورد «وب» اومدیم گفتیم «اونهایی که حداقل یک مجوز مالی دارند میتونند دسترسی داشته باشند». دیروز یکی از بانکها درخواستی فرستاد که برای من جالب بود. اونها میگفتند «طبق قانون باید حتماً کارت هدیه رو احراز هویت کنیم و بدهیم. با این سرویس جدید شما تقاضا داریم که دسترسی داشته باشیم برای این که بتونیم به صورت موبایلی و web-based کارت هدیه صادر کنیم». این بانک اصلاً اپلیکیشن هم نداره. اتفاقاً به همین صورتی که گفتی هست. همین الآن اون لیستی که نظام صنفی پر کرده، مطمئن نیستم ولی، فکر میکنم درخواستهای غیراپلیکیشنی اتفاقاً تعدادشون بیشتر باشه. توی توئیتر ما اون قسمتش رو پررنگتر دیدهایم. خیلی عذرخواهی میکنم چون باید به جلسۀ یک سری از استارتاپها بروم که میخواهند استارتاپیست برتر ایرانی رو معرفی کنند که یک app کودک رو داره راهاندازی میکنه. اونها بعد از جشنوارۀ کودکان به صورت داوطلبانه این کار رو کردند. توی اینستای خودم هم نوشتم که «برام خیلی جالبه که هنوز تو کشوری زندگی میکنیم که اینقدر سرمایۀ اجتماعی وجود داره که وقتی یک کار جمعی تعریف میشه خیلیها به صورت داوطلبانه مشارکت انجام میدن یا همین که میان توی همچین نشستی مینشینند و بچهها دور هم جمع میشن…..»
آرش برهمند: و گوجه فرنگی پرت نمیکنند!
ناظمی: آره! به نظرم همین نشستن هم نشان دهندۀ سرمایۀ اجتماعی هست.
آرش برهمند: خیلی متشکرم ازتون! بچهها خواهش میکنم آقای ناظمی رو تشویق کنید.
جادی: خوش باشید، خوشحال شدم.
آرش برهمند: تا الآن کسی توئیت نکرده که «چرا دولتیها رو میریزین تو همایشها؟» پس ظاهراً موفق بودهایم. بچهها سؤال هاتون خیلی زیاده. یک چیزی که خیلی توی بحثها دیدهام و میخوام با جادی دربارهاش حرف بزنیم {رو میگم}. آقای علوی زاده، اگه اجازه بدید 5 دقیقه سؤالهای مردم از پایین رو هم میشنویم چون همهاش توئیتر نیست.
جادی: موافقت کردند!
آرش برهمند: راجع به سرویسهایی مثل «شکن» که ظاهراً طراحی شدهاند تا تحریم رو دور بزنند یه توضیح فنی میدی جادی جان؟ آیا توصیه میشه یا نمیشه؟ چه کارکردی داره؟
جادی: من کوچکتر از آنم که توصیه کنم. توصیه یک بحث دیگه هست. اینها ایدههایی هستند که از داخل میاد. وقتی من به یه چیزی مثل «داکِر» یا «اوراکل» یا هر repository دیگری دسترسی ندارم، یک سری سرویس داخلی داوطلبانه شروع میشه و بعد از تحریمهای سخت، جدیتر میشه. این سرویسها نوعی دور زدن برعکس VPN هستند. نمیدونم بهش چی باید بگیم. باید مثلاً بگیم reverse proxy. پروکسی من اینجا هست، من وصل میشم به اون، اون از «داکِر» میگیره و میده به من! در نهایت، یک سلوشن هست برای بخشی از دردسر!
آرش برهمند: اساساً راه حلهای فنی مثل این چقدر جوابگو هست؟ ما که کلاً داریم با VPN زندگی میکنیم. چه اتفاقی داره میافته؟
جادی: نه خوب، مثلاً بحث فنی ترش اینه که مثلاً من تو «لینوکس» هم تو Command Line میزنم* که مثلاً «داکِر رو بگیر و نصب کن» ولی داکِر میگه «شما تحریم هستید و نمیتونم».
آرش برهمند: بچهها استفاده کردهاید؟ کسی از سرویسهای مشابه استفاده کرده؟
جادی: سرویسهایی مثل «شکن» و اینجور چیزها! این الآن کاربردیتر شده و سرراستتر میکنه.*
(یکی استفاده کرده)
آرش برهمند: براتون کار کرده؟
(توضیح میده ولی شنیده نمیشه)
جادی: آره، کار سطح بالاتری میشه…
جادی: هم این که در نهایت دارم برای این کار، به یکی دیگه اعتماد میکنم. نمیگم این کار درست نیست ولی مثل این میمونه که بگم «یکی کتابها رو برای من کپی بگیره و بفرسته». تقلب توی کپی واقعاً سخته!
— من اولین بار که اینو دیدم توی شرکت بودیم و با بچهها مطرحش کردیم. خیلیها نسبت به اون گارد دارند.
جادی: برای کسانی که صدا رو نمیشنوند میگم که در واقع ایده شون اینه که «من چطوری میتونم به چنین چیزی اعتماد کنم؟» واقعاً هم یک سؤال جدی هست. شاید من آدمهای اون رو بشناسم و درک کنم. خودم هم چنین چیزهایی رو راه انداختم. درک میکنم که چرا راه انداختهاند ولی در نهایت، اعتماد کردن در شرایطی که گفتم، خیلی پیچیده است. من در شرایطی هستم که حتی به repository «اوبون تو» هم اعتماد کامل ندارم. «دکتر» رفت ولی یکی از راه حلهای خیلی خوب برای دولت اینه که بیاد توی این repository یک انگولک بکنه! وقتی آپدیت جدید میکنید، میتونید یک سری چیز نصب کنین توی سرورتون که توی پکیج اصلی نبوده! توضیح فنیش خیلی پیچیده تره! چنین چیزهایی میتونه اتفاق بیفته ولی «اعتماد» یکی از بزرگترین مشکلهای ما در حکومت هست. کاش این رو از «ناظمی» میپرسیدیم.
آرش برهمند: گناه داشت بنده خدا! «مسعود نیکومنش» گفته «تا اینجا تنها چیزی که فهمیدیم اینه که در چند روز آینده همۀ VPNها قطع میشه». نه، ما این رو نگفتیم. اگه دقیق ترش رو بخوایم بگیم…. بچهها به نظر میرسه آقای ناظمی نمیتونست بگه ولی یه فشاری به وزارت ارتباطات وجود داره که با سختگیری روی VPNها، یک سری پلتفورمها رو فیلتر نکنه. به نظر میرسه یه بده-بستان داره این وسط اتفاق میافته. حداقل حس عمومی در فضای رسانهای بیرون از وزارت ارتباطات اینطور هست. لزوماً این که گفتید نیست؛ یه کم بد گفت. یه چیزی هم که خیلی وقته احتمالش وجود داره و ما حرفش رو میشنویم اینه که Cloneهای تلگرام مثل «تلگرام طلایی»، «هات گرام» و امثال اون {بسته بشوند}. چند نفر از این کلونها استفاده میکنید بچهها؟ فکر نکنم تو جمعهایی مثل شما خیلی رایج باشه.
جادی: یکی میخواست دستش رو بلند کنه ولی انگار پایین برد.
آرش برهمند: نه، استفاده نمیکنند. اون کسی که دست بلند کرد داشت لباسش رو میپوشید. نه این که در آورده باشه، لباس اضافه میپوشید. یک اتفاقی که احتمالش هست اینه که در 24 ساعت آینده این سرویسها از کار میافتند. مدتیه که دولت برای از کار انداختن اونها تحت فشار هست. این که چقدر صحت داره میتونید توی ساعتهای آتی ببینید. بچهها میتونید دو تا سؤال دیگه هم بپرسید. اگه میخواید بپرسید.
(نمی پرسند)
آرش برهمند: چقدر عالی برنامه رو اجرا کردیم. هیچ کس سؤال نداره. از زندگیتون راضی هستید؟
(یک نفر چیزی میپرسه که شنیده نمیشه)
آرش برهمند: در مورد پیام رسانهای داخلی میگید. از دید خودم میگم. در مورد پیام رسانهای داخلی، من دیدهام که تیمهای فوقالعادهای روی اونها کار میکنند، واقعاً زحمت میکشند و کارشون هم ارزشمنده،
گرچه خیلی از زیرساختهایی که چرخۀ تولید چیزی مثل مسنجر احتیاج داره رو ندارند. مسئلۀ {عدم} اقبال به یک مسنجر فقط محدود به ایران نیست. گوگل هم شانسش رو در این زمینه امتحان کرد و جواب نگرفت. خیلی از شرکتهای بزرگ امتحان کردند و جواب نگرفتند. همۀ اینها به کنار! یک مسئله اینه که وقتی حق انتخاب داشته باشید که بین یک پلتفورم داخلی یا خارجی انتخاب کنید، خیلیها انتخاب میکنند و مشابههای داخلی رو ترجیح میدند و هیچ مشکلی نیست. مشکل موقعی ایجاد میشه که در حاکمیت تلاش وجود داشته باشه که سوق بدند که از یک ابزار تکنولوژیک استفاده کنید. اینجاست که فارغ از این که چه تیمی روی اون کار میکنه و انگیزه و اهدافش چیه، نوعی بدبینی به وجود میاد. در واقع خیلی از مواقع،… شما در مورد حریم شخصی حرف زدید… افراد خیلی راحتترند که اطلاعاتشون رو فیس بوک داشته باشه، گوگل داشته باشه و حتی شهروندان ایران داشته باشند ولی حاکمیت نداشته باشه. این مسئله در تقابل با حق انتخاب فردی قرار میگیره.
جادی: همین دیگه! ما در کشوری زندگی میکنیم که بخش عظیمی از چیزها جُرم هستند.
آرش برهمند: مثل همین حرفی که الآن زدی، خودش جُرمه!
جادی: آره دیگه! میگن «این سیاهنمایی هست». بخش عظیمی از خبرها سانسور میشه و نمیتونند بنویسند. نصف روابط ما با همدیگه میتونه مصداقهای جرم باشه.
جادی: در نتیجه من دارم از یه چیزی استفاده میکنم که معتقدم امن هست ولی بعد یارو میگه «نه، این رو ببندید، امروز حتماً همه تون برید تو اون» خوب معلومه که من میگم «هاین؟».*
آرش برهمند: من بشخصه میگم «چشم».
(خندۀ همگان)
آرش برهمند: مثل همیشه تو این رویداد هم خیلی خوش گذشت. خیلی از تون ممنونم. تیم فوق العادۀ رویداد رو تشویقشون کنید.
جادی: آره، اولین بار بود که صداهامون با پیروزی کامل پخش شد.
آرش برهمند: تشویق کنید، اینها از خود شما هستند و برای خود شما زحمت میکشند، ممنونم ازتون.
جادی: ممنونم.
(پایان)