نوآوری از تخم‌مرغ تا همشهری

درباره الزامات ورود شرکت‌ها و موسسات بزرگ به اکوسیستم استارتاپی

هفته گذشته شاهد برگزاری رویداد جذب سرمایه در حوزه رسانه بودیم، رویدادی که توسط موسسه همشهری سازماندهی شده بود.

برگزاری این رویداد در کنار اقداماتی که در ماه گذشته یک شرکت تولید تخم‌مرغ و پس از آن یک شرکت بسته‌بندی مواد غذایی برای برگزاری رویداد شناسایی و جذب استارتاپ داشتند، این پرسش را ایجاد کرده که در درون و پیرامون زیست‌بوم کسب‌وکارهای‌نوپا چه خبر است؟

فراگیر شدن فرهنگ نوآوری و گسترش آن در فضای کسب‌وکارهای کشور اتفاقی خوشایند است، وارد شدن صاحبان سرمایه و بازیگران شناخته شده حوزه‌های مختلف اقتصادی به این چرخه نیز جای خوشحالی دارد؛ اما رخدادهایی که به آنها اشاره کردیم نتیجه منطقی طی شدن مسیر رشد ساختاری و اجرایی زیست‌بوم کسب‌وکار نیست و چندان اثر روشن و امیدبخشی از آن دیده نمی‌شود.

هرکس که تجربه‌ای حتی کوتاه در فضای کسب‌وکار کشور به ویژه کسب‌وکارهای نوپا داشته باشد به سرعت با مشکلات و دشواری‌های آن آشنا خواهد شد، و آگاهی از همین دشواری‌ها هست که پرده‌ای از تردید را بر رخدادهایی که برشمردیم می‌کشد.

در فضایی که دشواری‌های قانونی و اجرایی بسیاری حاکم است، برنامه‌های حمایت و پشتیبانی از کسب‌وکارها ناکارآمد و نادرست است، زمینه‌های عمومی فعالیت هر روز تنگ‌تر می‌شود، زیربنای فناورانه قابل‌تکیه ایجاد نشده است، و ده‌ها مشکل بزرگ و کوچک از درون و بیرون بر کسب‌وکارها تحمیل می‌شود، بلند شدن پرچم حمایت از کسب‌وکارهای‌نوپا توسط کسب‌وکارهای قدیمی تردید برانگیز است.

حضور کسب‌وکارهای قدیمی و به اصطلاح جاافتاده در میدان حمایت از کسب‌وکارهای‌نوآورانه را چگونه باید تعبیر کنیم؟ آیا آنها به بلوغ و فهم مناسب از لزوم نوآوری رسیده و خود را برای همراه شدن با جریان نوآوری آماده کرده‌اند؟ اگر چنین است چرا هنوز نشانه‌ای از تغییر در ساختار و روش‌های خودشان دیده نمی‌شود؟

چرا حمایت آنها از طرح‌های خلاق و نوین سمت و سوی مشخص و کاربردی متناسب با کسب‌وکار خودشان را ندارد؟ از طرفی ادعای برخی از مراکز سنتی مبنی بر ایجاد مرکز نوآوری را چگونه باید تفسیر کرد؟ آیا مدیران این موسسات و شرکت‌ها می‌دانند که ایجاد مرکز نوآوری چیزی بسیار فراتر از اختصاص ساختمان و تجهیزات، و امروزی کردن دکوراسیون، و برگزاری نشست خبری و دعوت از چند گروه برای ارائه طرح و . . . است؟

حتی اگر بپذیریم که این روند ناقص هم نتیجه‌بخش باشد، چه نسبتی بین آن موسسه و شرکت سنتی با کسب‌وکارنوآورانه‌ای که تحت حمایت قرار خواهد گرفت برقرار می‌شود؟ ساختار سنتی و ناکارآمد از نظر حقوقی و اجرایی چگونه با یک کسب‌وکارنوآورانه و پویا تعامل خواهد کرد؟ آیا اقتدار و سیطره و دسترسی گسترده کسب‌وکار سنتی به منابع و سرمایه به معنای دست‌بالاتر در تعاملات و خفه شدن کسب‌وکارنوآور نیست؟

بنابراین چرا باید از شنیدن اخبار چنین رویدادهایی خرسند شویم در حالیکه می‌دانیم اگر پیوندی بین دو سوی ماجرا شکل بگیرد، شاهد رابطه نامتوازنی خواهیم بود که طرفین آن در انتها ناخشنود و زیان‌دیده خواهند بود؟

چقدر می‌توانند کمک‌کننده باشند؟

از طرفی چگونه می‌توان پذیرفت موسسات و شرکت‌هایی که درگیر بحران‌های مختلف هستند، قادر به گشودن روزنه‌ای امیدبخش برای کسب‌وکارهای دیگر باشند؟ زیست‌بوم کسب‌وکارهای‌نوپا در کشور بسیار جوان و آسیب‌پذیر است.

این زیست‌بوم در ظاهر منتقد و مخالفی در مقابل خود ندارد، و بسیاری از مدیران تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر سخنرانی‌های پرشوری در حمایت از آن می‌کنند، اما هر روز از جانب مدافعان خود با آسیب‌ها و مشکلات جدیدی رو‌به‌رو می‌شود.

بخش بزرگی از پیکره این زیست‌بوم را جوانان تشکیل می‌دهند که آستانه تحمل اندک و آمادگی فراوانی برای دلسردی و نومیدی دارند. ایجاد امید واهی، اقدامات نمایشی، برنامه‌های کوتاه مدت و کم‌اثری که آنها را ابزار آزمایش هوس‌های زودگذر مدیران می‌سازد؛ و استفاده ابزاری از آنها موجب زیان‌های بزرگ اقتصادی و اجتماعی می‌شود.

همان گروه‌هایی که با اشتیاق و به دنبال یک فراخوان در فضای راکد فعلی درگیر این رویدادها می‌شوند قابلیت تبدیل به نخستین منتقدان دلزده را دارند. از همین رو ابراز علاقه پر سروصدا به کسب‌وکارهای نوپا از سوی تولیدکنندگان تخم‌مرغ تا موسسه رسانه‌ای مثل همشهری را با نگرانی و تردید دنبال خواهیم کرد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.