داستان عینکهای شکسته
واربی پارکر چگونه غول عینکسازی شد؟
در یک شب خنک پاییزی در سال 2008، چهار دانشجو، تحول در یک صنعت را کلید زدند؛ واربی پارکر. آنها که تا گردن زیر قرض بودند، عینکهای شکسته داشتند یا آنها را گم کرده بودند و از این مسئله که خریدن عینک جدید چقدر برایشان هزینه خواهد داشت، عصبانی بودند. یکی از آنها همان عینک شکسته را پنج سال به چشم داشت؛ برای کنار هم نگهداشتن فریم عینک از گیره کاغذ استفاده میکرد. حتی بعد از اینکه دو بار شماره چشمش عوض شد، باز هم پولی خرج لنزهای گرانقیمت جدید نکرد.
لاکسوتیکا، غول صنعت عینکسازی، بر بیش از 80 درصد از بازار کنترل داشت. آن دانشجویان باید برای بهصرفهکردن عینک، هیولایی را به زانو درمیآوردند. آنها که بهتازگی شاهد تحول بازار کفش از طریق فروش آنلاین زاپوس بودند، از خود میپرسیدند آیا میتوانند همین کار را با بازار عینک انجام دهند یا خیر.
وقتی آنها ایده خود را بهطور خودمانی با دوستانشان در میان گذاشتند، بارها هدف انتقاد تمسخرآمیز آنها قرار میگرفتند. دوستانشان اصرار داشتند که هیچکس هرگز عینکی را از اینترنت نخواهد خرید. مردم باید اول آن را امتحان میکردند. البته زاپوس چنین ایدهای را برای کفشهایش اجرایی کرده بود. اما اینکه این برای عینک عملی نشده بود، علتی داشت. بارها این حرف را میشنیدند. اگر ایده خوبی بود، تا به حال کسی آن را انجام داده بود.
دوستانشان اصرار داشتند که هیچکس هرگز عینکی را از اینترنت نخواهد خرید، اگر ایده خوبی بود، تا به حال کسی آن را انجام داده بود
هیچکدام از این دانشجویان پیشینهای در تجارت الکترونیکی و فناوری نداشتند، چه رسد به خردهفروشی محصولات مد یا پوشاک. بهرغم اینکه به آنها گفته بودند این ایده مسخره است، آنها پیشنهادی پردرآمد مالی را رد کردند تا خودشان شرکتی راهاندازی کنند. قرار بود عینکهایی را که بهطور معمول در مغازه 500 دلار فروخته میشد به مبلغ 95 دلار و آنلاین بفروشند و با هر خرید، عینکی را به شخصی در جهان سوم هدیه کنند.
این کسبوکار نیاز به وبسایتی فعال داشت. بدون چنین وبسایتی غیرممکن بود که مشتریان محصولاتشان را مشاهده کنند یا بخرند. بعد از تقلای زیاد برای درستکردن وبسایت، آنها سرانجام توانستند در ساعت 4 صبح روز قبل از راهاندازی در فوریه 2010 آن را آنلاین کنند. نام شرکت را واربی پارکر گذاشتند که ترکیبی از نام دو شخصیت داستانی پدید آمده توسط جک کروآک، رماننویس که به شخصیتهایش انگیزه میداد خود را از بند فشارهای اجتماعی خلاص و ماجرای خود را خلق کنند. آنها این روحیه طغیانگر را تحسین و آن را در فرهنگ کسبوکار خود ادغام کردند و این کار جواب داد. این دانشجویان انتظار داشتند هر روز یک یا دو عینک بفروشند. اما وقتی مجله جیکیو آنها را عینکفروشی نتفیلکس نامید در کمتر از یک ماه به هدف خود برای سال اولشان دست یافتند و آنقدر محصولاتشان بهسرعت بهفروش رفت که مجبور شدند، بیست هزار مشتری را در لیست انتطار قرار دهند. نه ماه طول کشید که آنها آنقدر موجودی داشته باشند که بتوانند پاسخگوی آن سطح از تقاضا باشند.
با سرعت به جلو میرویم و به سال 2015 میرسیم، وقتی مجله فستکامپانی فهرستی از نوآفرینترین شرکتهای جهان را منتشر کرد. واربی پارکر نه فقط در این فهرست بود، بلکه در صدر آن قرار داشت. سه برنده قبلی در این فهرست غولهای خلاقیت گوگل، نایکی و اپل بودند که هر کدام بیش از پنجاه هزار نفر کارمند داشت. طی پنج سال، این چهار دوست یکی از مدروزترین برندهای این سیاره را ساختند و بیش از یک میلیون عینک به افراد نیازمند هدیه کردند. این شرکت به 100 میلیون دلار درآمد سالیانه رسید و بیش از یک میلیارد دلار ارزشگذاری شد. در سال 2009، یکی از بنیانگذاران، شرکت واربی پارکر را به من معرفی و پیشنهاد کرد که در آن سرمایهگذاری کنم. من این کار را نکردم. این بدترین تصمیم مالی همه زندگیام بود و باید میفهمیدم کجای کار اشتباه کردهام.
مطالب پیشنهادی:
توصیههایی برای راهاندازی یک کسبوکار جمعوجور کارآفرینان در شغل خود بمانند