اول ناصر غانمزاده؛ بعد محسن ملایری…
گفتوگو با محمود محمدی درباره آدمها، آسیبها و متن و حاشیه اکوسیستم استارتاپی
یکی از فضاهای گفتوگو در اکوسیستم استارتاپی، گروهی تلگرامی به نام ایران استارتاپس (Iran startups) است که بسیاری از فعالان این حوزه از جمله بنیانگذاران و نیروهای ارشد استارتاپها در آن حضور دارند و در مورد خبرها و تغییرات و تحولات مرتبط با استارتاپها با یکدیگر گفتوگو و تشریک مساعی و البته گهگاهی جروبحثهای داغ میکنند. حضور تعدادی از مسئولان دولتی هم در این گروه باعث شده تا گاها برخی از بحثهایی که مطرح میشود به نتیجه و تصمیمگیریهای تاثیرگذار ختم شود. محمود محمدی موسس این گروه و از چهرههایی است که میتوان او را یک «فعال استارتاپی» نامید. کسی که همیشه نقدهای جدی به آنچه خودش شوآف و سطحیکاری مینامد دارد و البته منکر این قضیه هم نیست که هنوز این فضا بالغ نشده و این دست رفتارها چه در گروهی که خودش یکی از متولیانش است و چه در فضای بیرونی اکوسیستم تاحدی طبیعی است. او در این گفتوگوی مفصل با رضا جمیلی هم نقدهایش به اکوسیستم را مطرح کرده و هم از سابقه و گذشته فعالیتش در این فضا گفته. باید اعتراف کنیم با اینکه محمود از حاشیه هم استقبال میکند اما در این گفتوگو بیشتر به متن پرداخته! که ما این را میگذاریم به پای خوششانسی خودمان…
اولین مواجههات با دنیای وب چه سالی و چگونه رقم خورد.
فکر کنم دبیرستانی بودم با یاهو. اوایل دهه80 بود.
بیشترین انگیزهات برای ورود به این فضا بهخاطر رشته تحصیلیات بوده؟
خیر
ناصرغانمزاده، یک گروه در جیمیل داشت، گروه گوگلی بود که در این گروه در مورد مفاهیم استارتاپی گفته میشد، عضو شدم. چون تبادلات اطلاعات ایمیلی بود، یک روز ناصر غانمزاده گفت، میخواهم سخنرانی کنم که پیشنهاد دادیم بیاید فرهنگسرای فناوری اطلاعات. اولین بار کلمه استارتاپ را از دهن ناصر شنیدم.
قبل از اینکه بروی دانشگاه با چه حوزههایی سروکار داشتی؟
فکر کنم 19، 20سالم بود، گروه مدیران ایران، یک باشگاه مدیران فردای ایران در فرهنگسرای فناوری اطلاعات تشکیل میداد که ما جزء اولین ورودیهای آن بودیم. در آنجا مفاهیم مدیریت و کارآفرینی گفته میشد و کاملا رایگان بود. حدود 9، 10 نفر بودیم. رشته تحصیلی من کارشناسی صنایع غذایی بود. متوجه شدم مفاهیمی که گفته میشود را بیشتر از مفاهیم دیگر مثل فنی، درک میکنم. کمکم رفتم و سه، چهار سالی طول کشید تا رسید به اینکه ناصرغانمزاده، یک گروه در جیمیل داشت، گروه گوگلی بود که در این گروه در مورد مفاهیم استارتاپی گفته میشد، عضو شدم. چون تبادلات اطلاعات ایمیلی بود، یک روز ناصر غانمزاده گفت، میخواهم سخنرانی کنم که پیشنهاد دادیم بیاید فرهنگسرای فناوری اطلاعات. اولین بار کلمه استارتاپ را از دهن ناصر شنیدم. همان جا از او پرسیدم فرق استارتاپ با کارآفرینی چیست؟ این سوال را چندبار از او پرسیدم که در جواب گفت، هر چیزی را کارآفرینی بهحساب میآورند، اما شما هر چیزی را استارتاپ حساب نکنید. بدتر من کنگ شدم. الان هم این سوال مفهومی برایم هست که فرق این دو چیست. بعدها به خود تو مطلبی دادم با این عنوان که «فرق کارآفرینی با استارتاپ چیست.» که نوشته بودم هر استارتاپی کارآفرینی است و هر کارآفرینی استارتاپ محسوب نمیشود، بنابراین استارتاپ در دل کارآفرینی است. در آنجا بیشتر بحث بر سر این بود که افرادی که آیتی و کامپیوتری بودند وارد این حوزه شدند. آنجا بود که من کمی زده شدم، به این دلیل که استارتاپ مربوط به حوزه آیتی است و آیتی هم مربوط میشود به کسانی که برنامهنویسی میکنند. یعنی اگر کسی برنامهنویسی بلد نباشد این حوزه، حوزه شما او نیست. آن موقع استارتاپ نوپا بود. بعدها در همان فرهنگسرا یکسری کارگاه برگزار شد که من زده شدم؛ چون باید برنامهنویسی بلد میدانستم. همان زمان مفهوم کارآفرینی برایم جذاب بود. بعد که رفتم دانشگاه، متوجه شدم کارآفرینی درس نیست، بلکه تئوریهای خاص خودش را دارد، ولی باید دنبالش باشید، با دانشگاه رفتن کسی کارآفرین نمیشود. حتی من به دانشگاههای مختلف میرفتم برای کارآفرینی، اکثر اساتید کارآفرینی مدیران صنعتی و امبیام خوانده بودند که هیچ ربطی به کارآفرینی نداشتند و کارشان تدریس مفهوم کارآفرینی بود و مفاهیمی غیر از تجربیاتی که در کتابها هست از آنها سوال میشد، میماندند. در طول دانشگاه کلمه استارتاپ در ذهنم بود و بهدنبال آن بودم. اسم محسن ملایری در کانون کارآفرینی ایران بهعنوان کارآفرین آمد. هیچ فقط فراموش نمیکنم یک بنده خدایی بود خارج از ایران، من ایمیلی با او مکالمه میکردم، سایت داشت. یک روز به من گفت در ایران، جایی را میشناسم در مورد مفاهیم کار میکنند به اسم کانون کارآفرینی ایران. آنجا را به من معرفی کرد. با حمیدرضا احمدی صحبت کردم.
چه سالی. حمیدرضا احمدی آن زمان چه کسی بود؟
اوایل کار استارتاپها بود. بهخاطر ندارم چه سمتی داشت. اتفاقی که افتاد حمیدرضا گفت برنامههای استارتاپویکند داریم. سوال اساسیام این بود که مگر استارتاپ برای فنیها و برنامهنویسان نیست و آیتی محض است و باید با سیستم کار کرد. من وارد شدم و در قسمت اجرا بودم، قبل از آن هم در رویدادهای مختلف شرکت کرده بودم و با مفاهیم آن آشنا بودم. اولین بار بوم را آنجا دیدم و خیلی برای من ناآشنا بود. بهخاطر دارم آن زمان تسهیلگرها از خارج از ایران میآمدند و یکسری مطالب را میگفتند، دوره اول رفتم برایم خیلی جالب بود. رویداد دوم رفتم دیدم همان مطالب است. گفتم خب، چرا آدم از خارج میآورید، از ایران بیاورید، گفتند برای کلاس کاریاش است. این قضیه برایم سوال شد چرا کارشناس از خارج میآورند. به فعالیتهای کانون بیشتر دقت کردم. بعد از مدتی جلسات همفکر راه افتاد در کافه ویسپو. فکر کنم در آن جلسات 5،6 نفر بودیم. هنوز اصطلاحاتی که بهکار میبردند برایم جا نیفتاده بود. آنجا بود که بههم برخورد و سعی کردم اصطلاحات را یاد بگیرم. در جلسات در گوشهای مینشستم و اصطلاحات را گوش میکردم. یک روز به یکی از بچهها گفتم اصلا از اصطلاحات سر در نمیآورم، چون مربوط به آیتی است. گفت اصلا ربطی به فنی و آیتی ندارد. به من گفت حتی اینها را که میبینی کد زدن بلد نیستند. گفتم پس این اصطلاحات چی هستند؟ گفت گوش بده، میفهمی چی هستند. یک چیزهایی یاد گرفته بودم، مفاهیم جدید بود. تا اینکه کانون کارآفرینی ادامه پیدا کرد و من بیشتر میرفتم آنجا.
جذابترین فردی که در کانون دیدی، چه کسی بود؟
محسن ملایری
چرا؟
از نظر شخصیتی جذبکننده بود. آدمهای دیگر تاحدودی پس میزدند. اینکه من صاحبش هستم، من منم، شما نمیفهمید و… من اینها را در آنها میدیدم.
محسن ملایری با اینکه آقازاده بود، با منی که تازه وارد این فضا شده بودم خیلی متواضع برخورد میکرد. وقتی میخواست با من صحبت کند، میگفت برایت چایی نیاوردم، ببخشید. میرفت برای من چایی میآورد، بعد مینشست با هم صحبت میکردیم. من این رفتار را خیلی در بقیه نمیدیدم. آن زمان همه فکر میکردند «استیو جابز» هستند و این جو زیاد بود و بهشدت اصطلاحات انگلیسی بهکار میبردند، میخواستند نشان دهند که از خارج آمدهاند یا با خارجیها خیلی در ارتباطند. یا عمدا از واژههای انگلیسی استفاده میکردند که طرف مقابل متوجه نشود. اما محسن سعی میکرد، جذب کند و این منش او برایم جذاب بود.
این طور که تعریف میکنی، از ابتدای شکلگیری اکوسیستم استارتاپها بودی، حالا کاری به دیجیکالا و قبلیها نداریم. سال91 استارتاپویکند راه افتاد، بعد آواتک و… از چه زمانی راهت جدا شد و تا کجا با این دوستان پیش رفتی؟
من را بیشتر شخصیت محسن ملایری جذب کرد. بعدها هم متوجه شدم با قصد و نیت خیر این کار را انجام میدهد، برای جذب کردن آدمها. الان هم کارهایش را دوست دارم. محسن ملایری با اینکه آقازاده بود، با منی که تازه وارد این فضا شده بودم خیلی متواضع برخورد میکرد. وقتی میخواست با من صحبت کند، میگفت برایت چایی نیاوردم، ببخشید. میرفت برای من چایی میآورد، بعد مینشست با هم صحبت میکردیم. من این رفتار را خیلی در بقیه نمیدیدم. آن زمان همه فکر میکردند «استیو جابز» هستند و این جو زیاد بود و بهشدت اصطلاحات انگلیسی بهکار میبردند، میخواستند نشان دهند که از خارج آمدهاند یا با خارجیها خیلی در ارتباطند. یا عمدا از واژههای انگلیسی استفاده میکردند که طرف مقابل متوجه نشود. اما محسن سعی میکرد، جذب کند و این منش او برایم جذاب بود. پیش رفت تا اینکه من به سمت اتاق بازرگانی رفتم. البته در جلسات شرکت میکردم و در وایبر پنج گروه دست من بود. دو گروه اتاق بازرگانی بود و سه گروه دیگر کارآفرینی بودند.
تسهیلگر اصلی رویدادهای استارتاپی کانون کارآفرینی ایران بود. یک عده از تبریز مستقیم با استارتاپویکند جهانی بسته بودند که کانون متوجه این موضوع شد و گفت حق ندارید این کار را انجام دهید. در استارتاپویکند کسی متولی نیست. هیچ جا ننوشته متولی فلان جا، اینجاست. ما نمیخواهیم شما به ما کمک کنید. ما خودمان ورود کردیم. آنجا بود که جبهه و شاخه تبریز شکل گرفت. یعنی انشعاب شد و هنوز هم داستانهایش هست. ناصر هم به آن سمت رفت.
در اتاق بازرگانی چه کاری انجام میدادی؟
ما یکی از بنیانگذاران اتاق فکر اتاق تهران بودیم. در ادامه همین، من بُر خوردم با دوستان تحولخواهان که آمدند اتاق تهران را از اتاق ایران جدا کردند. کار با رسانهاش بهعهده من بود. مسئولیت نمایندگیها هم بر دوش من بود. کار با رسانهها را آنجا یاد گرفتم. اگر با خبرنگاران و بچههای رسانه دوست باشید، شاید نفعی نداشته باشد، اما اگر دشمن باشید، از جیب خرج میکنند، برای اینکه لهات کنند. من همیشه در ذهنم بود که چرا کسی رویدادهای این حوزه را معرفی نمیکند، آن موقع هم مایایونت راه نیفتاده بود. مایایونت از دل کانون بیرون آمد. استارتاپ ویکندها صدرصد آمدند، مایایونت. از طریق آن، شروع کردند کارهایش را انجام دادند. اصل کار استارتاپویکندها دست کانون کارآفرینی بود، یعنی هر کاری که میخواست انجام دهد، کانون باید مجوزش را میداد. تسهیلگر اصلی رویدادهای استارتاپی کانون کارآفرینی ایران بود. یک عده از تبریز مستقیم با استارتاپویکند جهانی بسته بودند که کانون متوجه این موضوع شد و گفت حق ندارید این کار را انجام دهید. در استارتاپویکند کسی متولی نیست. هیچ جا ننوشته متولی فلان جا، اینجاست. ما نمیخواهیم شما به ما کمک کنید. ما خودمان ورود کردیم. آنجا بود که جبهه و شاخه تبریز شکل گرفت. یعنی انشعاب شد و هنوز هم داستانهایش هست. ناصر هم به آن سمت رفت.
شاخه تبریز یعنی چه کسانی؟
سردمدارش آرش میلانی بود که استارتاپویکند تبریز را راه انداخت و بعد هم در رویدادهای مختلف، اکوسیستم استارتاپی به دو قسمت تقسیم شد. یک عده مخالفان و اپوزیسیونها سمت او بودند که ما قبول نداریم متولیگری شما را. ناصر بیشتر سمت تبریز بود. آنجا که بودیم یک تعداد از افراد شاخص را پیدا کردیم، همین طور استارتاپهای جدید را. در بحث اتاق بازرگانی، کارآفرینهایی بودند که به این سمت متمایل بودند یا بحثشان آیتی بود. من یک گروه زدم بهنام «ایبیزینس» زمانی بود که تلگرام تازه آمده بود.. من لینک این گروه را در وایبر و… فرستادم و آدمهای زیادی آمدند. یک تعداد افراد بیربط آمدند. دیدم گروه دیگر ایبیزینس نیست، شده الکترونیکبیزینس. در این فکر بودم چکار باید کرد. همیشه برایم سوال بود میشود آدمهای اکوسیستم را کنار هم جمع کرد، آیا این آدمها میدانند یکسری مشکلات دارند که میتوانند با هم به نتیجه برسند. بعد از اینکه کارشناسیام تمام شد، همزمان با اینها، در مجموعهای بودم که با آقای سلجوقی در حوزه کشاورزی کارآفرینی انجام میدادیم. همچنین سایت «مدیر کار» را راه انداختیم که تلفیقی از رسانه و مدیریت کارآفرینی بود. بعدها با بچههای فنی به مشکل خوردیم. انواع مختلف کار را تست کردیم. همیشه به این فکر بودم چرا بچههای استارتاپی جدا از هم هستند و شاخههای مختلف دارند و کلونی کلونی هستند. آن موقع آموزش نداشتیم. فقط یک متولی بود بهنام کانون کارآفرینی ایران و به غیر از خودشان به کسی اجازه ورود نمیدادند. حوزهاش بسته بود و ارتباط زیاد دولتی داشت. بهخاطر دارم با چند نفر مسئول دولتی صحبت کردم، متوجه شدم تعریف آنها از استارتاپ یک رویداد بود؛ منظورشان رویداد استارتاپویکند است. این موضوع را دوستان برای دولتیها جا انداخته بودند که اگر میخواهید از استارتاپها حمایت کنید باید از استارتاپویکند حمایت کنید. هنوز که هنوز است پیامدهای این نوع تفکر وجود دارد. بعضی وقتها میبینیم دولتیها میخواهند به رویدادها ورود کنند، مینویسند استارتاپ فلان. این تفکر ادامه همان تفکر است. بعدها گروه « ایران استارتاپس » را راه انداختیم که اینجا تصمیم گرفتم موضوع را پرایوت کنم، اولش هم خیلیها فحش دادند. گفتند تو کی هستی. ما یکسال است در این کاریم. گفتم من 10سال است در این فضا هستم. میرفتم رودررو با افراد صحبت میکردم تا قانع شوند بیایند. مدتی بعد دیدم میخواهند وارد گروه شوند، گروه را بستم، گفتم پرایوت باید بیایند.
بهخاطر دارم با چند نفر مسئول دولتی صحبت کردم، متوجه شدم تعریف آنها از استارتاپ یک رویداد بود؛ منظورشان رویداد استارتاپویکند است. این موضوع را دوستان برای دولتیها جا انداخته بودند که اگر میخواهید از استارتاپها حمایت کنید باید از استارتاپویکند حمایت کنید. هنوز که هنوز است پیامدهای این نوع تفکر وجود دارد.
چه سالی این گروه را تشکیل دادی؟
اولین گروه استارتاپی بود. فکر کنم فروردین امسال شش ساله شد. وقتی این گروه را درست کردم فکرم این بود که اولا پایاننامه دانشگاهم را بنویسم به همین دلیل باید با فاندرها این کار را میکردم. آن موقع فاندری نبود. با خودم گفتم چه کار کنم فاندرها را دور هم جمع کنم. حضوری که امکان نداشت، چرا؟ چون یک آکواریوم کوچکی است که افراد فکر میکنند اگر کسی کمی بزرگتر شود جای بقیه تنگ میشود و ممکن است آنها خفه شوند. متوجه این موضوع نبودند که این آکواریوم را میشود بزرگتر کرد. من این گروه را پرایوت کردم، بعد شروع کردم به پیداکردن افراد همفکر و خوب و آنها را وارد گروه کردم. به اعضای گروه گفتم صحبتهایی که اینجا میشود را بیایید آنجا هم بزنید، بچهها بیشتر یاد بگیرند. همیشه به بچهها میگفتم ما سایت اطلاعرسانی نداریم؛ کانون کارآفرینی که اطلاعرسانی نمیکند. خیلی رویدادهای پراکنده داشتیم که برگزار میشدند، اطلاعرسانی نمیشدند یا آموزشهای مربوط به استارتاپها تجمیع نمیشدند. آن موقع کانالی نبود، پیشنهاد دادم روباتی راه بیندازیم که مخالفت شد، دیدم خودم قابلیت راهاندازی آن را دارم، بنابراین یک روبات راه انداختم بهنام «استارتاپ نت بات» که در آن رویدادها اطلاعرسانی میشد، آموزش داده میشد و… آن زمان همفکرها اطلاعرسانی نمیشد و همفکرهای شهرستانها داشت راه میافتاد. شهرستانها را برای من میفرستادند و من هم برای آنها میفرستادم. آنموقع حدود دوهزار نفر عضو داشتیم و حدود 12،10 گروه هم اد شده بود. در گروه به من پیام میدادند چه کار جالبی انجام دادید. اطلاعات رویدادها سینهبهسینه میرسید به دست افراد. تا اینکه بحث کانالها پیش آمد. من هنوز بهعنوان امویپی به آن فکر میکردم. بعد از آمدن کانالهای تلگرامی من شروع کردم به گذاشتن مطالب در کانالها. آن زمان هم سایتها اخبار کمی از استارتاپها داشتند. اینها فهمیدند کانال یعنی چی، اما قانون کانالها را نمیدانستند. مثلا بهخاطر دارم مطالب را از سایت «آیسیتی استارتاپ» و «پیوست» برمیداشتم، بخشبخش میکردم و میگذاشتم در کانال و منبع را هم قید میکردم. بعد از مدتی روابطعمومی «آیسیتی استارتاپ» و «پیوست» پیام دادند، حق ندارید از سایت ما مطلب بردارید. گفتم چرا؟ گفتند ما کانال زدیم و باید مطالب کانال ما را مستقیم فوروارد کنید به کانال خودتان. گفتم آن چیز دیگری است! در حال حاضر شما از سایتی مطلب برمیدارید یا سایت دیگری این کار را میکند؛ مطلب را میگذارید و لینک میدهید. گفت، نه قانون کانال ما این است. این عکسالعمل باعث شد مطالب آموزشی تا حدودی قطع شود. این ضربه بزرگی بود و به بچههایمان خیلی فشار آمد. ما مطلب نداشتیم. بیشتر اطلاعرسانی رویدادها انجام میشد. در آن برهه برگزاری ایونت به این صورت نبود. مایایونتی بود که اطلاعرسانی خاصی به آن صورت نداشت. باید کلی جستوجو میکردیم تا مطلبی را استخراج کنیم. بچهها میگشتند و دستی خبر میگرفتند. گروه ناباستارتاپها از اینجا شروع شد.
اگر نگاهی به عقب داشته باشی، اولین استارتاپهای ایرانی بهزعم تو کداماند؟
سخت است. اگر با این دیدگاه نگاه کنیم که استارتاپها فقط در حوزه آیتی هستند که به شخصه قبول ندارم، شاید بتوان از «طرفهنگار» و «هلو» نام برد. از قدیمیهای نظام صنفی اسامیشان خاطرم نیست، اما فکر میکنم دیجیکالا، البته قدیمیتر از دیجیکالا هم بودند که کار میکردند. مثل «ایسام» که خیلی قدیمیتر بود و آن زمان با مفهوم استارتاپها عجین شده بودند. زمانی که وب راه افتاد، بلاگفا و پرشین بلاگ خیلی تاثیر داشتند. اسامی که دیگر از آنها خبری نیست. شاید خیلی از اینها با تفکر استارتاپی بالا آمده بودند، اما نمیدانستند استارتاپ یعنی چه.
ناصر غانمزاده مهم ترین آدم اکوسیستم استارتاپی بود. شاید اگر با همان شور و شوق اولیه ادامه میداد کارهای بزرگتری هنوز هم میتوانست انجام دهد. برای اولینبار من از ناصر کلمه استارتاپ را شنیدم. سعید رحمانی هم خیلی تاثیرگذار بود، البته هم مثبت و هم منفی که بیشتر تاثیر مثبت گذاشت. اتفاقاتی که در اکوسیستم در حال وقوع است، اینها راه انداختند و همه اینها وابسته به محسن ملایری بودند. یعنی اگر محسن ملایری نبود سعید رحمانی هم نبود.
از نظر تو مهمترین آدمهایی که در اکوسیستم استارتاپی تاثیرگذار بودند یا در حال حاضر این تاثیر را میگذارند، چه کسانی هستند؟
مهمترین آدمها! به نظرم ناصر غانمزاده مهم ترین آدم اکوسیستم استارتاپی بود. شاید اگر با همان شور و شوق اولیه ادامه میداد کارهای بزرگتری هنوز هم میتوانست انجام دهد. برای اولینبار من از ناصر کلمه استارتاپ را شنیدم. سعید رحمانی هم خیلی تاثیرگذار بود، البته هم مثبت و هم منفی که بیشتر تاثیر مثبت گذاشت. اتفاقاتی که در اکوسیستم در حال وقوع است، اینها راه انداختند و همه اینها وابسته به محسن ملایری بودند. یعنی اگر محسن ملایری نبود سعید رحمانی هم نبود. محسن ملایری هم بهخاطر محمدحسین ملایری، محسن ملایری شد و ارتباطاتی که توانست ایجاد کند تا کانون با قدرت جلو برود.
در شرایط فعلی انگیزه اکوسیستم استارتاپی کمتر شده -یکی، دو سال گذشته عدهای به سمت امنیتیکردن پیش رفتند، البته هنوز ترکشهایی وجود دارد- زمانی که اوباما عید را تبریک گفت بهزعم من، عمدا اسم استارتاپها را آورد تا توجهها را به این حوزه حساس کند و باعث عقبماندگی این حوزه شود.
فکر میکنی مهمترین ضعف، چالش و خطری که اکوسیستم استارتاپ ایران را تهدید میکند، چیست؟
بهنظرم هدف اصلی تحریمهای حال حاضر ناامیدکردن مردم ایران است. اگر ملت ایران ناامید نباشند، خیلی اتفاقات خوبی میافتد. در حال حاضر بهصورت غیرمستقیم اتفاقات و پیامهای توئیتری در حال وقوع است چه در بحث عموم جامعه چه در بحث اکوسیستم استارتاپها ناامیدی تزریق میشود. اینکه نمیشود و نخواهد شد، اما باید نشان بدهیم حتی در شرایطی که وضعیت بدتر از حال حاضر هم بوده، توانستیم کاری انجام دهیم. ما اتفاقات زیادی را چه خوب چه بد پشتسر گذاشتیم و وامدار آنها هستیم و آینده هم چنین انتظاری از ما دارد. در شرایط فعلی انگیزه اکوسیستم استارتاپی کمتر شده -یکی، دو سال گذشته عدهای به سمت امنیتیکردن پیش رفتند، البته هنوز ترکشهایی وجود دارد- زمانی که اوباما عید را تبریک گفت بهزعم من، عمدا اسم استارتاپها را آورد تا توجهها را به این حوزه حساس کند و باعث عقبماندگی این حوزه شود. عمدا این اسم را آورد تا نهادهای حکومتی ایران به این فضا حساس شوند تا کسی به این حوزه ورود نکند. همچنین این موضوع باعث شد بخش مذهبی از افرادی که در اکوسیستم فعال بودند دور شوند و عدهای ما را لائیک و مخالف نظام بدانند. اتفاقا عدهای هم در اکوسیستم موافق این قضیه بودند و بهدنبال این بودند که ما حامی شما بچهها هستیم و تمام حزباللهیها و حکومتیها و مذهبیها مخالف شما هستند، باید بیایید زیرپرچم ما، اگر نیایید نمیتوانید ادامه دهید. آن زمان خیلیها از بچهها سوءاستفاده کردند. در این بین یک عده دیگری وارد این بحث شدند، چه خوب، چه بد، شروع کردند به افراد مذهبی نشان دهند که در مذهب هم ما یکسری نیازها و مشکلات داریم. کارآفرینی هم براساس مشکلات و نیازهاست. یا اینکه یکسری کارها انجام میدهیم که به مذهبیون نشان دهیم، اگر اینها بود، میتوانستید راحتتر انجام دهید. مثل تقویم اذانگو و بادصبا. اینها بهمرور تبدیل شدند به مجموعههای بزرگ و در این حوزه خیلی خوب پول درمیآورند، اما جداکردن آدمها از هم و دستهبندی آنها به مذهبی و غیرمذهبی کار اشتباهی است. حتی بحث کفشدوزک و اینها پیش آمد.
هنوز این جو وجود دارد که یک عده باید بیشتر نمایش داده شوند. هنوز بحث السابقون و السابقون هست. هنوز سهمخواهیها وجود دارد. بهخاطر دارم یکی از گروهها که دولتی است بحثاش این بود که به ما مشاورههای اشتباه میدهند. ما قوانینی وضع میکنیم که نمیدانیم بازخوردش چیست.
تو همیشه منتقد همه چیز بودهای. واقعا مهمترین نقدت به استارتاپ و کسانی که در این اکوسیستم هستند، چیست؟
اینکه هنوز هم چشم دیدن همدیگر را ندارند. البته خیلی بهتر شده. الان میتوانند کنار هم بنشینند. حداقل در جلسات عمومی با یکدیگر دعوا نمیکنند، اما در دیدارهای خصوصی دعواهایشان هست. در صورتی که ما میدانیم خیلی از اتفاقات زمانی رخ میدهد که دستبهدست هم دهیم. ما نهادهایی داریم که استارتاپی نیستند و فقط اسم استارتاپ را یدک میکشند و خیلی جسور نیستند. یا میخواهند موضع شخصی یا جناح خاصی را پیش ببرند. از آنجایی که خیلی از بچهها وابسته به جناحی نیستند، دیده نمیشوند و نخواهند شد، چون رسانهها یا رویدادها با عدهای کار میکنند. با رفیق، رفیق شدن؛ اینگونه پیش میروند. هنوز این جو وجود دارد که یک عده باید بیشتر نمایش داده شوند. هنوز بحث السابقون و السابقون هست. هنوز سهمخواهیها وجود دارد. بهخاطر دارم یکی از گروهها که دولتی است بحثاش این بود که به ما مشاورههای اشتباه میدهند. ما قوانینی وضع میکنیم که نمیدانیم بازخوردش چیست. ما با انجیاوها و… جلسه میگذاریم، میگویند خیلی عالی است، اما متوجه میشویم داد یک عده درآمده، آیا قرا نیست صدای اینها شنیده شود. باید صدای اینها را برسانیم. افرادی که در این اکوسیستم هستند 10 به 90 هستند. خیلیها آن 10 درصد را میبینند. آن 90درصدی که در شهرستانها هستند، اصلا قرار نیست دیده شوند، چرا؟ چون پول ندارند. چون سرمایهگذاری ندارند و… خیلی وقتها رسانهها با سرمایهگذارها جلو میروند. یک بنده خدایی بود، میگفت ما با استارتاپها کار نمیکنیم، سوال کردم چرا، جواب داد، استارتاپ پول ندارد. گفتم با چه کسی کار میکنی، پاسخ داد با سرمایهگذارش کار میکنم و اگر استارتاپ سمت ویسی نرفته باشد که معروف باشد یا هر چیز قرار نیست دیده شود، از قبل مشخص شده که باید شکست بخورد. شاید قوانینی وضع شود، شاید فیلترش کنند و بعد رفع فیلتر کنند و بگویند کار ما بوده تا قدرتشان را نشان دهند و آن استارتاپ را بیاورند زیر پرچم خودشان. متاسفانه این کارها را میکنند. مشکل من این است که در شهرستانها به غیر از تهران، خیلیها دیده نمیشوند. در رویدادهای مختلف 8،7 نفر هستند که دیده میشوند. همیشه آن بالا هستند و باید همیشه حرفهای آنها را بشنویم. در گروه تلگرامی ایران ایران استارتاپس اتفاقی که افتاد این بود که آن آدمها بودند، اما بچههای دیگر حرف زدند، با این کار میخواستند بگویند، شما همیشه آن بالا هستید و فقط شما حرف میزنید، مگر چقدر حرف دارید که به ما بزنید؟ ما هم مشکلاتی داریم. شما مرحله استارتاپی را رد کردهاید و الان بهعنوان منتور میتوانید به ما کمک کنید، اما این کار را نمیکنید. هنوز دارید استارتاپ خودتان را معرفی میکنید!
افرادی که در این اکوسیستم هستند 10 به 90 هستند. خیلیها آن 10 درصد را میبینند. آن 90درصدی که در شهرستانها هستند، اصلا قرار نیست دیده شوند، چرا؟ چون پول ندارند. چون سرمایهگذاری ندارند و… خیلی وقتها رسانهها با سرمایهگذارها جلو میروند. یک بنده خدایی بود، میگفت ما با استارتاپها کار نمیکنیم، سوال کردم چرا، جواب داد، استارتاپ پول ندارد.
خب چه اشکالی دارد که ازاستارتاپهایشان صحبت کنند؟ مشکل تو بیشتر با چه رویکردی است که آنها در پیش گرفتهاند؟
اینها دارند لارجبیزینس میشوند. الان دیجیکالا را با یک یونیکورن مقایسه میکنند، یونیکورن ایرانی، اما هنوز از اسم استارتاپ برای دیجیکالا استفاده میکنند. استارتاپ یعنی در جستوجوی مدل کسبوکار. وقتی از فاز جستوجو بیرون میآید دیگر استارتاپ نیست. حال این جستوجو ممکن است 10سال طول بکشد یا سه سال یا دو ماه. آن حالت فاز استارتاپیاش است. وقتی این جستوجو تکمیل شد و به آن مدل رسید، زمانی که بنیانگذار آن خارج شود سیستم با همان مدل پیش خواهد رفت. از آن زمان به بعد دیگر وابسته به شخص نیست. دیگر قرار نیست من بنیانگذار مشتری بیاورم، این سیستم است که مشتری میآورد. اینجاست که کسبوکار از فاز استارتاپی بیرون میآید.
مطالب مرتبط:
-
استارتاپها میتوانند کانال مهم ارزآوری باشند
-
چرا استارتاپیها از دولتیها میترسند؟
-
تضاد قوانین دستوپاگیر با خلاقیت
الان دیجیکالا را با یک یونیکورن مقایسه میکنند، یونیکورن ایرانی، اما هنوز از اسم استارتاپ برای دیجیکالا استفاده میکنند. استارتاپ یعنی در جستوجوی مدل کسبوکار. وقتی از فاز جستوجو بیرون میآید دیگر استارتاپ نیست.
یعنی اتفاقی که در گروه ایران استارتاپس افتاد این بود که صدای آدمهایی از اکوسیستم استارتاپی که در رویدادها تریبون نداشتند، شنیده شد؟
حتی کسانی که تریبون داشتند حرف زدند.
اما دعوا هم زیاد میکنند با هم!
بله دعوا میکردند. اتفاق جالب این بود که در خصوصی به من پیام میدادند که چرا فلانی اینجاست. یا چرا جلو حرف زدن فلانی را نمیگیری. میگفتم، شما رفیق من هستید، فلانی هم رفیق من است. فقط من خط قرمزم را گذاشتم که حرف بیربط و توهینآمیزی به شخصیت افراد نشود. همدیگر را نقد کنید، نقدکردن باعث میشود، متوجه حرفهای طرف مقابل شویم. برخی با لحن خیلی تند نقد میکنند، چون احساس میکنند اینجا تنها جایی است که میتوانند در دو، سه جمله حرف دلشان را بزنند و فرد موردنظرشان آن را میخواند. شاید اگر در روزنامه گفته شود، طرف مقابل ادعا کند، روزنامه نمیخواند، اصلا شاید روزنامه آن را سانسور کند و چاپ نکند. اما چون میداند نماینده فرد موردنظر یا خودش است باید پاسخ دهد. حتی ما دیدیم برخی از سرمایهگذاران در جاهای مختلف پاسخگو نبودند. اما طرف او را جلو 700 نفر منشن کرد و او هم گریزی نداشت به جز پاسخ دادن. اتفاقی که در گروه ایران استارتاپس افتاد این بود که دولتیها بودند، ویسیها، شتابدهندهها و استارتاپها بودند. خیلی از این استارتاپها در این سالها شکست خوردند. حرفهای اینها شنیدنیتر است، چراکه این افراد از حرفزدن در مورد خیلی چیزها نمیترسند.
برخی از سرمایهگذاران در جاهای مختلف پاسخگو نبودند. اما طرف او را جلو 700 نفر منشن کرد و او هم گریزی نداشت به جز پاسخ دادن. اتفاقی که در گروه ایران استارتاپس افتاد این بود که دولتیها بودند، ویسیها، شتابدهندهها و استارتاپها بودند.
چرا در این گروه نیش و کنایه زیاد است. بهنظر میرسد هنوز گفتوگوگری که تو میگویی، شکل نگرفته است.
بعد از راه افتادن ایران استارتاپس، من با خیلی جاها صحبت کردم که به نظر شما الان زمان آن رسیده آدمها بیایند سر یک میز بنشینند و صحبت کنند؟ برخی گفتند رسیده، عدهای هم گفتند نه. من به این نتیجه رسیدم هنوز نرسیده. گروه ایران استارتاپس را در تلگرام بهعنوان امویپی همین گفتوگوگری که تو عنوانش را دادی، دیدم. همیشه هر ایدهای موانع و مشکلاتی دارد. یکی از موانع تکنولوژی و دیگری موانع فرهنگی است. در اینجا ما موانع فرهنگی داشتیم. آن موقع نمیشد این آدمها را دور یک میز نشاند. با خودم گفتم این آدمها تا چه حد میتوانند حرف بزنند، با حرفهایی که میزنند چه اتفاقاتی میافتد. خیلی از رسانهها منبع خیلی از مطالبشان را از این گروه میگرفتند. خیلی از رسانهها افراد تاثیرگذار را از این گروه شناسایی کردند. خیلیها به یکسری افراد دسترسی نداشتند باید میرفتند در رویدادها شرکت میکردند. پیدا کردن بعضی آدمها سخت بود الان راحت میروند آنجا صحبت میکنند. بهخاطر دارم وقتی فرد جدیدی اد میشد همه میآمدند و خوش آمد میگفتند. اما الان رئیس فلان جا میآید، شاید یک نفر آن هم رفیق صمیمیاش تبریک بگوید. اتفاقی که الان افتاده این است که فردی میگوید من میخواهم بروم ایراناستارتاپس، بعد به رفیقاش میگوید نشناختی، میگوید مگر در گروهش نیستی. گروه را مثل انجیاو میبینند. به من گفتند آدمها نیاز به حرفزدن رودررو دارند. من گفتم باید خودشان به این نتیجه برسند. دو، سه سال گذشت گفتند کی قرار است ما از فضای مجازی بیرون بیاییم و همدیگر را ببینیم. گفتم رویدادهای مختلف هست، گفتند آن آدم مینشیند بالا، ما نمیتوانیم با او ارتباط بگیریم. او با من تنها حرف نمیزند با صد نفر صحبت میکند. منِ فاندر مشکلاتی دارم که حتی به نزدیکترین افراد زندگیام هم نمیتوانم بگویم. به کارمند هم نمیتوان بگویم پول نیست، به مشکل خوردیم و… اما حرف من را بنیانگذار دیگر میفهمد، مخصوصا اگر یکسال قبلتر از من استارتاپ خود را راه انداخته باشد.
فکر کنم الان در دوران صلح گروه ایران استارتاپس بسر میبرید.
دعواها خوابیده، چون برخی آدمها از گلایهها خالی شدهاند. احساس میکنند میتوانند همدیگر در اینجا پیدا کنند. احساس میکنم آدمها پاسخگوتر شدهاند.
اکوسیستم استارتاپی یک نوزاد بود که هر کسی دستوپایش را گرفت و به یک سمتی برد. دولت سعی کرد خیلی جاها یک اکوسیستم مصنوعی بسازد. آکواریوم مصنوعی ساخت و این موضوع باعث شد پولهایی درست شود که الان آن پولها نیست و آنجاها خالی و خلأ ایجاد شده. موجب ناامیدی و ناامنی در خیلی از استارتاپها شده است. یکسری هم موجهایی ساختند تا بتوانند یکسری پول و قدرت به دست بیاورند. در آخر سنگهای زیر موج هستند که باید بمانند و بدانند عمرشان را تلف نکردند و برای بلوغ این اکوسیستم زحمت کشیدند.
حرف آخر…
اول اینکه میخواهم از همراهی سعید کوشافر، حمیده حبیبی،سعید فرزانه، صابر صیادی، ناصر غانم زاده و میثم شیخلر در گروه ایران استارتپس تشکر کنم.
به نظر من مرحله دیگری از بلوغ بچههای استارتاپی دارد شکل میگیرد. اکوسیستم استارتاپی یک نوزاد بود که هر کسی دستوپایش را گرفت و به یک سمتی برد. دولت سعی کرد خیلی جاها یک اکوسیستم مصنوعی بسازد. آکواریوم مصنوعی ساخت و این موضوع باعث شد پولهایی درست شود که الان آن پولها نیست و آنجاها خالی و خلأ ایجاد شده. موجب ناامیدی و ناامنی در خیلی از استارتاپها شده است. یکسری هم موجهایی ساختند تا بتوانند یکسری پول و قدرت به دست بیاورند. در آخر سنگهای زیر موج هستند که باید بمانند و بدانند عمرشان را تلف نکردند و برای بلوغ این اکوسیستم زحمت کشیدند. این آدمها باید بنشینند کنار هم و صحبت کنند. شاید این آدمها به بلوغ رسیده باشند یا باید دستشان را به زور بگیریم و بنشانیمشان. باید به آنها نشان دهیم بدون همدیگر چه اتفاقاتی افتاده است و اگر ادامه پیدا کند ممکن است به کجا برسیم. به آنها نشان بدهیم اگر سرمایهگذار نیست شاید ایدهها، ایدههای خوبی نیست. الان پولهای کثیفی از طریق پولشویی آمده. ایران بهشت پولشویی در حوزه استارتاپهاست، برعکس اینکه میگویند ایران بهشت استارتاپهاست.
اخبار اکوسیستم استارتاپی ایران در تلگرام آیچیزها دنبال کنید
محسن ملایری یکی از تاثیرگذارترین چهره های اکوسیستم استارتاپی ایران بود. حیف که از ایران رفت و به نظرم باهاش برخورد خوبی هم نشد. حقش نبود که اینجوری بهش بی مهری بکنن.
به نظرم تاثیرگذارترین آدم اکوسیستم استارتاپی ایران کسی نیست جز رضا هاشمی